اوایل فقط از دور نگاهش می کردم !
دور و برش همیشه شلوغ بود و او هم یک موجود اخمو که با همه بی پروا حرف میزد !
ولی جز یکی دونفر از آن جمعیت چیزی کم نمیـشد !
.
.
.
کمی که گذشت برایم جالب شد !
کسی با این میزان از تند خویی آنقدر مهره مار داشته باشد که هیچ وقت دورش خلوت نشود !
برایم جالب شد !
نزدیک تر شدم ! حالا از نزدیک نگاهش می کردم !
.
.
.
بعد تر دیدم ادم های مزخرف دور و برش را ضمن گاهگاهی بدخلاقی "حفظ" میکند !
حفظ کردنش شاید حتی توضیح دادنی هم نبود !
اما خیلی نامحسوس همه را حفظ میکرد !
جوری بود که هیچکس جم نمیخورد !
ریسک کردم و جلوتر رفتم ! آنقدر جلو که بتوانم بایستم تو ی صف اخر ادم های دور و برش !
.
.
.
صدایش مثل قبل به گوش می رسید اما حالا حرفهایش بیشتر معنا داشت !
به جای جالب بودن برایم جذابیت داشت !
وقتی مرا دید ترکش رفتارهای خرابش به من هم اصابت کرد !
خیلی تند !
عقب گرد کردم !
اما بازهم برگـشتم !
.
.
.
این بار دوباره شجاعت به خرج دادم و چیزی گفتم !
این بار درجوابم ملایم تر بود !!!!
خشک شده بودم و تا دو روز به سختی پلک میزدم !
بار بعدی را کمی خشن جواب داد و بار بعدی و بار بعدی....!!!
.
.
.
رفتارش هیچ استاندار خاصی نداشت !
یک بار خوب و یک بار بد نبود !
ممکن بود دوبار بد و یه بار خوب باشد یا برعکس !!!
فقط میدانم با غریبه تر ها بیش تر بد است !
من هم اوایل یک غریبه بودم !!!
.
.
.
حالا صف اول جایم بود !
او را شناخته بودم !
موقعی که تلخ بود یــــعــــنی امروز خوش خوشانش است !
موقعی که خوب بود یعــــنــــی روزها دارد برایش به کسالت میگذرد !
موقعی که معمولی بود یعــــنی ناراحت است !
دستم امده بود !
رفــتارش !
.
.
.
حالا جم نمیخورم !
من هم جزوی از آن جمعیتم و ملالی نیــســـت جز دلتنگی محوی برای هوای قبل دیدن او :)
اینــجا خود خود مثلث برموداســـت !
او پادشاهـش !
و منم دیوانه ای که با قایق فکستنی به جنگش رفته بودم !
.
.
.
:)
- تاریخ : دوشنبه ۲۸ آبان ۹۷
- ساعت : ۱۶ : ۴۹
- |
- نظرات [ ۴ ]