گودزیـــلای لــمـ ــیده بر ذهـن

دیروز


دیروز رسیدیم مشهد !

هتل مزخرف محل اقامت گفت که سه تحویل میده اتاقا رو !

و ما کی رسیده بودیم ؟! 9 صبح ! یعنی پدرم نمیدونم چجوری انقدر سریع تر رسونده بود مارو... !

پنج ساعت ! پنج ساعت لنتی ! تو دمای 45 درجه مشهد ! اینور اونور ! ماشینم داغ کرده بود نمیدونم چش شده بود که کولرش نمیکشید !

مجبور بودیم کولر رو خاموش کنیم !

گرمازدگی !اه ! لحظات خیلی بدی بود ! بعد رفتیم برای نماز تو یه حسینه موندیم و بعدشم ناهار و بعدشم اون محل اقامت لنتی !

این میزان درب دری رو تا حالا نکشیده بودم  :)

اونم برای من فوق العاده گرماییی :(

داشتم به دوستم میگفتم فکر کنم برگردم سوخاری برگردم :( انقدر اینجا هواش بده :(

همه اینا و سختی ها و ... اون چند ساعت به کنار !

وقتی تو ماشین نشسته بودم و داشتم غر میزدم که این چه هواییه اون چه ادمیه که سه میخواد  تحویل بده و .......... !

یه عده ادم دیدن که پیاده از شهرشون اومدن مشهد و داشتن به سمت حرم میرفتن :)

دقیقا تو اون گرمای 45 درجه :)

دوسه تا خانومم توشون بودن که قطعااااااااااااااا داشتن با اون وضع پوشش سختی بیش تر متحمل میشدن !

هیچی !

آقا از خودم خجالت کشیدم انقدر غر زدم :)

گفتم به جهنم گرمه !

اینا پس چیکار میکنن ؟ :(

خلاصه اینکه یکی از ارزوهام که مربوط به شهر مشهده اینه که یه بار پیاده بیام :))))))

که همون وسط هلاک میشم میدونم :) چون میزان گرمایی بودن منو هیچ کسی درک نمیکنه :|


****


حرم !

حرم !

حرم !

چقدر شلوغ بود ! به هر حال میلاده دیگه :)

یه چیزی میگم :)

چشمم به حرم که خورد داشت گریم میگرفت :) جلوی خودمو گرفتم !

به خودم حق نمیدادم گریه کنم !

بعد اون همه کارهای ریز و درشت جذابم حالا یهو وقتی چشمم خورد به اون سبزی جذاب باید اشکم درمیومد ؟!

حق ندادم به خودم !

گفتم تولدت مبارک !

چی میگن؟

مرسی که به دنیا اومدی؟!

:)


***


یه چیز دیگه :)

دستم به ضریح که قطعا نخورد :) ولی وقتی رفتم سمت پنجره فولاد و دستم خورد به فلزش !

باورم نمیشه اما اسم چند تا از دوستای مجازیم اومد توی ذهنم :)

ناخودگاه اون دونفرو دعا کردم :))))

ذهن همیشه شلوغ من یهو اسم اون دونفرو برام بولد کرد !

روز اول سهم اون دونفر بود بیشتر تا خودم و ادمای واقعی زندگیم !

پارتی بازی مغز من !

:)


پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan