گودزیـــلای لــمـ ــیده بر ذهـن

دیوانه

 

امید صباغ نو میگه : آدم باید دیوونه باشه تا به یه جایی برسه ! آدم عاقل هرچقدرم بگه من فلانقدر کتاب خوندم و...

کاری نمیتونه بکنه.

خوش به حال دیوونه ها !

 

*

 

و من و من و من !

یه آدم بوقم که میخوام هی عاقل باشم . و هی به تمام دنیا میخوام اثبات کنم منطقی تر از من وجود نداره .آینده نگر تر از من ،

آدم پر خطوط قرمز تر از من ، بی احساس تر از من ، و هر چی تر از من وجود نداره !

 

:)

 

مثلا چیزی که واقعا دوست دارم رو میگم ندارم .

هم به خودم هم بقیه.

مثلا اون چیزی که دوست دارم و انکار میکنم که ندارم رو پاس میدم به بقیه.

و جوری رفتار میکنم که برام قدر شلغم ارزش داشته.

و بعد هی تو ذهنم کلی مورچه رژه میره.الان چی شد؟! الان چیزی که من دوست داشتم چی شد؟!

و نه تنها ادمای عاقل به هیچ خیر ندیده ای نمیرسن ادمایی که ادای عاقلا رو درمیارنم به هیچ چیزی نمیرسن :|

و اینکه...

واقعا برای خودم و این ضعف بزرگ رفتاری و این احتیاط سرسام آور متاسفم !

متاسفم دوست داشتنی های جذاب زندگیم که خیلی راحت ازتون میگذرم :)

متاسفم که براتون تلاش نمیکنم و میگم الان منطق حکم میکنه فلااااان !

و الان منطق حکم میکنه به من چه !

:)

الان بقیه چی فکر میکنن به من چه !

:)

الان چی میشه به من چه !

:)

ولی همه اینا حرفه و من ته همه اینا یه ادم محتاط منطقی ام که از دور با دیسیپلن زشتم باید براشون دست تکون بدم.

الانم کلی مورچه تو سرمه .

تعدادشون داره هی بیشتر و بیشتر میشه.قلقلک کف سرم شدیدتر و من بی اعصاب تر.

مورچه ها میگن انتخابای خوبی که شاید بهت نیان بهتر نیست از انتخابایی که انتخاب تو نیستن و انتخاب منطق حکم فرما

به جامعه اطرافته؟!

مورچه ها میخوان داد بزنن شک تو انتخابای خوب بده ! شک کردن به خودت بدتر !

ادا اومدن چیه بین این این همه ادابازی !

توام یه اداباز بین بقیه ادابازا !

جوکر 2020 !

 

 

پ.ن : برای خودم متاسفم .

 

پ.ن2 : برای خودم خیلی خیلی متاسفم .

 

پ.ن 3 : در عین حالیکه برای خودم زیاد متاسفم باید بگم که امشب شان چیزی که دوسش داشتمو اوردم پایین !

البته اون عظمتش کم نشد و من و مورچه هام ریز و ریز تر شدیم .

 

پ.ن4 : متاسفم !

 

 

Related image

 
 
 
 

 

یهویی

 

بهش گفتم :

تو با منطق شادی ولی با عشق یه ادم افسرده خاک برسر :)

تازه منطق دنبال خودش عشقم میاره چون عشق نمیتونه بی کار بمونه.بهش که توجه نکنی خودش میاد و به زور خودشو یه جایی جا میکنه.

گفت :

یه جایی خوندم ادمای منطقی ترسوان :)

و زندگی با عشق قشنگه !

 

 

فیلسوفان_گرانقدر !

 

 

 

پ.ن : "....."

 

پ.ن 2: امیدوارم همه خوب باشن :) کلی ستاره هست که لاشونو باز نکردم :)

 

 

 

 

 

 

 

ثبت نام تمااااام

چهار و نیم ساعت یه ثبت نام لنتی طول کشیددددددددددددد :|

حالا شما مسافت رفت و برگشت و دید زدن خوابگاهو فراموش کنید :|

منم هی از این پله به اون پله از انتشاراتی دانشگاه ب کافی نت از کافی نت به سایت دانشگاه از سایت به اتاق کنترل سلامت

از پیش دکی به محل ثبت نام اصلی که فرمارو تحویل میگرفتن و بعدم بخش فرهنگی و یه ستاره ی گنده که خورد بالای برگه 

بخش فرهنگی من  و دختره گفت :

تو رو که حتماااااا میگیرین (منطورش برای شرکت تو بخشای فرهنگی دانشگاه و کارای بسیج و جشنا و مراسما و .... )

خلاصه که با بچه های دانشگاهی بخش فرهنگی صمیمی شدم :)))

و تاکید کردم از دبیرستان به بعد جز درس هیچ فعالیت دیگه ای نکردم همه اون کارا مال قبل دبیرستانه خندیدن :)

اخرشم انتخاب واااااااحد :|

20 واحد

من جمعه و یکشنبه و دوشنبه هیچ کلاسی ندارم ولی بقیه روزا پر پره با حدود ده تا درس :|

یعنی عملا رفتن به خونه با این وضعیت زودتر از یه ماه کار عاقلانه ای نیست انگار :|

خوبی خوابگاه :

و شاید تنها خوبی خوابگاه و نه نه شاید دومین خوبی خوابگاه اینه که:

دختری که طبقه پایین تخت من میخوابه همشهری منه :)

و خوبی اولشم اینه خوابگاه تا دانشگاه فوقش  پیاده پنج دقیقه راهه .

اوایل ترم میگن بیکارترینی :|

کلی کتاب میبرم اونجا میزارم ته چمدونم میخونم از بیکاری در میام حس مفید بودنم میکنم.

مثل امروز که تو بارون هی از اینور دانشگاه برم اونور دانشگاه و بیام بیرون و .... :|

اه اه خیلی خستمممم !

واقعاااااا هااااااا !

 

.

 

بعد یه مادر رشتی اونجا بود برای ثبت نام پسرش مثل اینکه هم رشته من بود.

بعد داشت میگفت من نمیزارم پسرم اینجا بمانه. بشم گفتم بیا برگردیم رشت همونجا یه چیزی بخوان.

بعد پسره با یه حالت بیچاره و مفلوکی اون گوشه داشت میچرخید .

مشخص بود از این مامانای فوق لوس کن پسر دوست دیکتاتور بود :)))))

 

.

 

پیکسل بمون دادن.از این نوشته ها و پوشه ها و البته من انقدر هی درحال بدوبدو کردن بودم خوراکیاش بم نرسید همه رو

خوردن :( چون به مامان و بابام گفتم بزارین ثبت نام تموم شه میام میگیرم که نگرفتم :))))))

 

.

 

 

 

واااااااااااااااای جیغغغغغغغ یه چیز بس چندشی .

توی اون کنترل سلامت من چون واقعا قدم با مترای مختلف متفاوت اندازه گیری میشد از قد اصلیم یه پنج سانت پایین تر گفتم

که دروغ نشه اگه بخوان واقعا قدو بکشن.

بعد یه دختره با کفشی که پاشنه داشت و بازم از من یه دوسه سانتی کوتاه تر بود از قد اصلی من پنج سانت بلند تر گفت :|

ادم چقددددددر اغرااااااق کنننده :|

لنتی تو با کفش پاشنه بلند از من کوتاه تری :||||

دروغ تا چهههههه حد :|||||

 

 

 

.

 

کسی رو میشناسین که مثلا یه سال یعنی دوترم درسشو زودتر تموم کرده باشه ؟!

احتمالش هست درسته؟!

مثلا اگر همه واحدااااااارو حداکثر چیزی که هست بگیر ی و ترم تابستونم بگیری فک کنم دوترم زودتر تموم میشه نه؟!

 

 

.

 

 

اگن :

 

آی ام تایرد وری ماچ :(

 

 

 

مثلا من مثلا اون :)

 

من با یه اهنگ عاچقانه فوق غمگین نشستم برای هدفم گریه کردم :)))) خل شدم خل :)))

مثلا اونجایی از اهنگ که میگفت :

"گرمی نمیفهمی هنوز بعدا حالیت میشه با چی عوض کردی منو که عاشقت بودم :( "

خب داشتم به این فکر میکردم هدف لنتیم داره به من میگه :)))))) بعد هی نشستم لبام اینجوری :( برگشت .

یا اونجای اون کلیپ که مذکره داشت به مونثه میگفت : من هیچ کاری نکردم ! تو منو خرد کردی و رفتی .

بازم لبام برگشت :(

چون فکر کردم هدف لنتی ام بازم داره به من این جمله رو میگه :(

یا اون جای اهنگ که داشت میگفت :

"قلب تو اما پیچید به بازی توی خیالم ازت چی ساخته بودم ! تقصیر تو نیست من ساده بودمم "

اینجاش انگار من بودم داشتم به هدفم میگفتم :) که زر مر نزن من ساده بودم :| من ساده هستم :| تویی که پیچیده و بدبخت و نامردی :(

بعد...

توی یه ساعت ...

سه چهار تا نظر مختلف توی ذهنم رد میشه...

که بعد سریع عوض میشه...

فکر کنم دارم دچار چند قطبی بودن میشم :|

هیچی !

خلاصه اینکه !

این روزا بره و اینا...

بعدا یکی گفت چیزی بوده که واقعا واقعا بخوایش؟!

میگم اره همینی که :(

شد یا نشد !

حالا واقعا شد؟!

یا

نشد؟!

بشه ؟!

یا

نشه؟!

:)

ولش کنم :) میدونم میدونم میدونم ! هیچوقت هیچوقت هیچوقت خودمو دوست نخواهم داشت و هیچوقت از خودم راضی نخواهم بود !

ولی من لجبازم !

این روزام دارم لجبازی میکنم و میخوام پشت کنم به چیزی که از بچگی میخواستمش :) عشق بچگی پاکه

بزرگ میشه چون از بچگی بوده بازم پاکه فقط یکمی پخته میشه تجربه قاطیش میشه :)

ارزشمند تر میشه !

من با این ارزشمند میخوام مث یه ترسو و لب برگشته بای بای کنم؟

چیزی که میدونم هیچی دیگه رو نمیتونم مثل این بخوام !

میدونم تا اخر زخمش میمونه :(

ولی نمیشه دیگه :(

حس میکنم نمیشه :(

حس میکنم نمیتونم به خودم اطمینان کنم :(

چه برسه بخوام به بقیه قول بدم !

قول؟!

من خودم انقدر الان حساس و عصبی و زودرنج شدم که کسی حق نداره از من قول بخواد :)

من واقعا تو یه مرحله ایم که خیلی نفرت انگیز شدم :|

دم اونایی که تو این حال من منو بازم دوسم دارن گرم .

دم اونایی که تو این حال من خودشونو نشون دادن سرد.

چه چرت.

چه خز.

...

اهنگه دوباره میگه:

"بی معرفت رفتی چه بد جاموند دلم پیشت "

کی داره به کی میگه؟

هدفم که نرفته .

من رفتم.

من دارم میرم.

پس اون داره به من میگه :(

میگه حیف اون همه عشق و محبتی که از بچگی تو وجودت مثل  جوونه کاشتم  :)

منم میگم :

راست میگی حیف :)

 

پ.ن : شاید برای چند سال دیگه برسم بهش.  :)اون موقع سخت تره !

اون موقع احتمالش خیلی کمتره اما من فقط با همین امید این چند سالو میگذرونم.

شایدم برم پیش یه تراپیست بگم میشه یه کاری کنین ازش بدم بیاد؟ :))

 

پ.ن2: اها سین .قاف. بهم گفت : دختر جان اسب چموش زندگیتو رام کن.افسارشو بکش. بسه دیگه.

:)

چقدر ارامش صداشو دوست دارم :)

چقدر جایی که هست حقشه !

ولی خب حق من نیست :)

میدونم !

شاید بعدا باشه !

ولی فعلا نیست !

باید قبول کنم !

اگه قبول کنم !

امیدوارم قبول کنم !

شایدم امیدوار نیستم !

 

پ.ن 3 :رفتم دانشگاهو دیدم ! خوشگله ! مسئولاشم مهربون بودن :| همین :|

 

 

 

فرد

 

اونی که گفتم احتمالا دیگه اینده من براش مهم نیست :) و دیگه برام مهم نیست و دیگه الگو نیست و ... !

شکر خوردم :))))

فراووون :)

رفته با مامانم صحبت کرده :)

راجع به من !

راجع به اینده من !

گفته فلان کارو بکنه این کار فلانه و اینا :)))))))

مامانمم که همیشه هست پشت من :)

یعنی همیشه همیشه بوده :)

وقتی اون هم رفته باهاش صحبت کرده این همیشگی انگار سند خورد و تماممم :)

هنوزم به فکرمه :)

بعدم تازم "م" جانم اومد و یهو از گذشته اون گفت :) از سختیاش:) از اینکه چی شد  الان اینجاست !

از اینکه چقدر و چقدر و چقدر بیشتر از دردای بیخودی که من فکر میکنم برای من سرطانه درد و سختی تحمل کرد تا شد اینی که الان قابل احترامه !

براش مهمم !

:)

برای یه ادم مهم مهم باشی خیلی مهمه :)

خلاصه اینکه شکر خوردم گفتم دیگه دوسش ندارم :(

خلاصه اینکه بعضیا حضورشون تو این دنیا :

چیه؟!

برکته !

برای خودشون

خانوادشون

فامیل

اشنا

غریبه

مراجع

غیر مراجع :)

بعضیا زیادی پر برکتن :)

بعضیا انگاری کلهم اجمعینشون از لقمه حلال خودشون و پدرشونه که اینطور میشن معنی کلمه "بابرکت" :)

باید گفت

خدایا مرسی که اون هست :)

از این ادمای "مفید" و "دلسوز" و " جذاب لنتی " و " با سواد" و کلی صفات خوب دیگه ایشالله که باشه تو زندگی همتون :)

یا یه روزی بیاد :)

انزجار امیزی:)

 

توی روانشناسی بالینی ، یه راهکاری هست برای ایجاد نفرت یا به اصطلاح فراموشی چیزی که دوسش داشتی !

مثل شغل اینده

مثل همسر اینده

مثل دوست اینده

:)

بودنش که خوبه !

ولی یه فرار نیست؟!

نمیرسی !

یا "حس" میکنی بهش نمیرسی !

و تهش با یه صدای لرزون و چشای پر اشک میگی:

میشه یه کاری کنین ازش بدم بیاد؟!

:)

 

*

Related image

 

 

 

 

 

جوری که شما خوبین

 

جوری که خانوادم خوشحالن و شیرینی و اینا راه انداختن من نیستم :)

من فقط از خوشحالی اونا ته دلم یه لبخندکی دارم :)

همین و بس !

 

 

***

 

و این دیالوگ :

 

_بنویس

+...

_زود باش دیگه

+...

_اگه نمینویسی من برم.

+من خنگم ! چرا حرف بزنم ؟!... برو .

_باشه بای.

 

 

:))))))))))))

 

کدامین دیوانه تر؟!کدامین عاقل تر؟! مسئله این است !

کدومش منم ؟!

_ یا + ؟!!!! 😂😂

 

 

 

***

 

 

جوری که خانوم"..." پشت تلفن جیغ زده و رو به پسرش گفته :

_وای نار تی تی (حالا اسم منو که میدونین چیه :)) ) قبول شدههههههه

من احساس شرمندگی کردم که چرا به اون اول از همه اطلاع ندادم :|

سر نتایج  اولین نفر ایشون بود :|

موقع انتخاب رشته هم اصرار وحشتناکی به کمک توی انتخاب رشته به من داشت حالا با واسطه پسرش :|

چند روز بعد کنکور هم تماس داشت :|

قبل کنکور هم زنگ زد و التماس دعا داشت :|

فکر کن از من التماس دعا؟! وات د فاز لنتیاااااا :))))

 

 

 

***

 

 

یه چیز خیلی خیلی خوشگلی طرح زدم :)))) میخوام زود زود فردا ساعت پنج عصر برسه و من به اقای "ج" نشون بدم :))

بعد اونم حتمااااا جلوی بقیه کلی تعریف کنه :)))))))

یعنی این تعریف زیااااااااد جلوی بقیه رو ازش میخواااااااام 😂

خصوصا جلو اونی که هی فکر میکنه فوق مکانیک چیز خاصیه :| با اون میزان افاده های چندش و بی نظیرش :|

بکوبنم دهنش یا نامحرمه ؟!!!!!!!!!!!😂

 

 

***

 

 

 

اهااااااااااا :)))

حیف شد اونی که جزو دوست داشتنی های زندگیم بود الان دیگه اونقدر دوست داشتنی نیست تا برای مشورت برم پیشش و

از اون اطلاعات بی نهایت مغزش استفاده کنم :)

تجربه های رایگان وارد مموری مغزم کنم تهشم با لبخند ازش جداشم :)

حیف که دیگه نیست !

حیف که من زیادی گند میزنم تو رابطه با ادمای خوب و خاص .

هرچی خوب تر سوتی های من بیشتر :|

هرچی خاص تر بی ملاحظگی من بیشتر :|

هرچی من مودب تر طرف گستاخ تر :|

هرچی من دنبال دعوا نبودن طرف عاشق جنگ و جدل :|

چرا انقدر نامتعادل اخه ؟! :))))

خلاصه اینکه یه زنگم نزده :| نه سر نتایج نه سر انتخاب رشته :|

فقط موقع دیدنم جوری رفتار میکنه که انگار نه انگار ما بحث و دعوایی داشتیم :|

بعدم که حیف اون دوست داشتن اسطوره ایی من :)

بتم بود :)

شکست :)

الگوم بود :)

دیگه نیست :)

خلاصه که دیگه نه من معصومانه دوسش دارم و نه اون برای ایندم از خودم مشتاق تره :)

چقدر من ادمیم که موقع عصبانیت نباید سمتش اومد وگرنه میزنه کاسه و کوزه همه چیو خراب میکنه !

من خراب کردم !

اون زد نابود کرد !

اونی که میگم یه ماه پیش برام الگو بیست سال ایندم بود و حالا صرفا یه نسبت فامیلی ظاهری !

تمام !

 

 

 

****

 

 

و یه چیز دیگه تر :))))

خیلی حس بدیه یکی شمارو  به خاطر اعتقاداتتون دوست داشته باشه :)

شاید بگید بهتر از اینه که بخاطر مسائل مادی یا قیافه یا سطح اجتماعی دوسمون داشته باشه !

ولی من میگم بهتر از اینا اینه که خود شمارو دوست داشته باشه !

خود خود شما رو !

هم بدی هاتونو هم خوبی هاتونو !

وقتی اعتقادتون یکم چپ و راست شد نزاره بره !

بمونه بگه با همه اینا من هنوز هستم !

:)

 

 

 

 

پ.ن : نه صرفا روابط رمانتیک :) شما یه رابطه دوستانه عمیق رو تصور کنید :) بهتر درکش میکنید .

 

پ.ن 2: واقعا چقدر دارم زیاد و الکی حرف میزنم :)

 

پ.ن 3: خب خب :| امروز یه وبی ر خواندم :| فصل پنج پیکی بیلاندرز ر بد توصیف کرد و پر چیزای ایسمی :| یعنی هرچی ایسم

داره :|

اقا :|

من برا این سریال امید و انگیزه داشتم :|

 

 

پ.ن 4: من میدونم همه اینا رو نمیخونیـــــــــــــــــد چون زیادی زیاده 😂😂  که اصلا عیبی نداره 😂ببینید چقدر من خوب و بادرکم 😂😂

 

 

 

 

 

داغان

 

ماشین سبز لجنی با شیشه های دودی از سر کوچه پیدا میشه. به خاطر تاخیر ده دقیقه ایش با توپ پر میرم سمت ماشین که

میبینم صندلی جلو یه جعبه بزرگ پر خرت و پرته. یه اخم میکنم و جیغ جیغ کنان در عقب رو باز میکنم و میگم :

_اینا چیه جلو گذاشتی؟!اه...من میخوام جلو...

دهنم باز میمونه.

آقای غریبه با لبخند میگه :

_بفرمایین.

 چشام گرد میشه و ناخوداگاه با خنده و جیغ میگم:

_وای اشتباه گرفتم

تند تند دست کیم رو میگیرم و بدو بدو کنان میرم تو خونه.اونجا قشنگ میخندم.بلند :)

چند وقتی بود سوتی و اینا در کار نبود :| داشتم از خودم میترسیدم:| که امروز به وقوع پیوست :|

به سلامتی :|

 

 

پ.ن : تازه دوباره تو استخر شیرجه زدم از بس با قدرت پریدم عینکم در اومد از تو چشم :( الان چشام پر کلره :( میسوزه :|

امروز خیلی خیلی خیلی شنا کردم :| الان داغان داغان داغانم :|

 

غم

 

 

 

                   چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی

 

                                                                                                      به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی

 

 

 

 

                                                                            # :) #

 

 

اندر این روزها

 

 

رفتم فیلم دانشگاه مذکور رو دیدم که روش یه اهنگ بسی مزخرف و دی لای لای گذاشته بودن :|

آقا :|

آخه سان استار اناناس بی سلیقه ها ؟:|

با اون تریبون ازاد زشتوک :|

داشتم فکر میکردم فرار رو به جلو تاکتیک خوبیه برای من؟! :|

میتونه باشه؟!

 

 

***

 

 

روز وبلاگ و ایناس :)

مبارکمون باشه :)

روز این فضای دوست داشتنی :)

 

 

***

 

اهاااا

همین دیروز که یه چیز بزرگی رو داشتم و با اون توانایی کمک به اون عده معدود ادمای جیگر دور وبرم داشتم نمیدونید که !

نمیدونید !

حس خوب و این مزخرفات و انسان دوستی و اینا رو نمیگم :|

حس قدرت !

واااااای یعنی اون لذت ناشی از قدرت :|

چی چی بود !

چی بود!

واقعاا میگماااا :) یعنی یه حس بسیار بسیار خوشایندی قدرتمند بودن ! یعنی اونقدر قدرتمند بودن که بدون هیچ اما و اگر و

حد و مرزی بتونی دست خیلیا رو بگیری و بازم برای خودت بمونه و هیچی کم نشه :)))))

قدرت دوست :|

قدرت خواست :|

قدرت کو:|

 

 

***

 

 

از اون شب فهمیدم امام "حسین" خیلی خیلی بیشتر از چیزی که من و امثال من فکر میکنیم مهربونه :)

خیلی خیلی بیشتر از چیزی که میشه تصور کرد میتونه غافلگیرت کنه تو همینطوری اچمز شده بمونی :)

 

 

***

 

واااای یادم میفته که من و اون دوستم چقدر همو دوست داشتیم میخوام سنگ کپ کنم :|

اون موقع کجا بودیم الان کجاییم؟!

چقدر من خوبم تو گند زدن تو رابطه های خوب :)

چقدر من خوبم تو ناراحت کردن کسایی که دوسم دارن :)

بعدم ژست طلبکارارو گرفتن :|

طوری که طرف باز میاد جلو فکر میکنه مشکل از خودشه لابد که من اینجوری قیافه گرفتم :|

کلا خیلی خوبم من :|

خیلیاااااا :|

 

 

 

****

 

 

باورم نمیشه یه میلیون فقط سرباز ساده داشتم :|

پرپر شدن:|

برا خودم شاهی بودم برو وبیایی داشتم حرف و نوایی داشتم :|

اون چندش اومد اتک زد پایگاه دومیم رو گرفت :|

آی هیت دیس گیم :|

آی هیت :|

هیت :|

 

 

***

 

 

خواهرم بم میگه میخوام ترک تحصیل کنم :| فقط ورزش کنم :|

گفتم :

لنتی پاشو لاقل سیکلتو بگیر :| بعد دیپلمتو یه جوری میخریم :|

ک گفت :

نه وقتم با درس حروم میشه میخوام ورزش کنم . من باید رو هدفم تمرکز کنم تا موفق شم :)

که گفتم :

اونقدر راه برو کف پات تاول بزنه اجی فدات شه :|

 

 

پ.ن : سی چهل هزار تا قدم کی راه میره در روز؟؟!!!!!!!!!!

خواهر من :|

کی میخواد بره المپیک درس نخونده؟!!!!!!!

خواهر من :|

کی هی میاد کتک کاری و من زورم بهش نمیرسه؟؟!!!!!

خواهر من :|

 

 

 

 

 

 

پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan