گودزیـــلای لــمـ ــیده بر ذهـن

شیمیایی !


پسر داد زد.


قرمز شد و جوش اورد تا مردانگی اش را به رخ پدرش بکشد.


پدر داد زد.


قرمز شد و جوش اورد تا مردانگی را درست به پسرش یاد بدهد.




****



همسرش با او در جمع شوخی ملایمی کرد.


او اخم کرد.


سر برگرداند و دیگر نگاهش نکرد.


زن ارام "طبق_عادت" درخود جمع شد.



****


دخترک گفت همین را بپیچید سمت راست پیاده....


جمله اش را ناتمام گذاشت.


مرد همانجا ترمز زده بود.


****



چند پاره استخوان عزیز کرده اش که روی تخت افتاده بود را دراغوش گرفت و گریه کرد.


زیر گوشش حرف میزد.


اما مرد جز خش خش حنجره ی سوراخ شده اش چیزی نمیشنید.


دستان استخوان های دوست داشتنی که شل شدند ، او همانجا زانو زد.



****


مرد داد میزد.


همه با ملاحظه اما اجبار گوش میکردند.


مرد از نظر خودش داشت ارام حرف میزد اما بقیه اینطور فکر نمیکردند.



****


مرد گفت از برادرش به اندازه تمام عمر دفاع کرده. اما پای عقاید او نمی ایستد.


اگر بیاید به خودش خیانت کرده.


و برادرش را تنها روانه رقابت های انتخاباتی کرد.


برادرش کینه کرد.


فامیل خندید.


او با ناراحتی رفتن برادرش را نگاه کرد.



****


مرد ارام گفت صدای اسباب بازی اذیتم میکنه.


بچه گفت امروز تازه درست شده...تازه.


مرد گفت خاموشش کن.


بچه گفت نمیخوام.


مرد داد زد . حق نداری جایی باشی که به بزرگترش احترام نمیزاری.


بچه گریه کرد.


مرد چشم بست.


هلیکوپتر اسباب بازی از دست بچه محکم روی سرامیک خورد.


در اتاق بازهم کوبیده شد.



****



شب بود.


مرد چشم بست.


زن خوابید.


گوش مرد تیر کشید.


پای مرد تیر کشید.


قلب مرد تیر کشید.


صدای نفس های زن عمیق تر شد.


مرد چشم بسته تا صبح بیدار بود.





پ.ن : دلم برایــــــــت میتپـــــد :) برای تو و ترکش هایت :)


پ.ن 2 : خانومت میگه دوباره اون درد ها عود کرده !


و تو عصبی شدی.


و تو زود رنج شدی.


و تو بازم فقط میتونی صداهای خیلی بلندو بشنوی.


پ.ن 3: خانومت اما هنوز دوستت داره ! میدونی ! میدونم ! میدونن ! بیخیال اون پسرت :) بیخیالش :)


بیخیال اون برادرت :)


بیخیال همه :)


فقط تو و اونی که این همه سال کنارت موند :)


فقط تویی که این همه عشقی !


این همه !







جو

دیروز میخندی.

امروز ساکتی.

دیروز ولی.

امروز باوقار.

دیروز حسودی.

امروز مثلا شدی همونی که دیروز بهش حسودی میکردی.

دیروز اونجوری.

امروز اینجوری.

جو گرفتن که شاخ و دم نداره.

تو جو گرفتی یا جو تو رو گرفته نمیدونم !

ولی کل این قضیه برام بازم اینو روشن میکنه که حصار کشیدن دور خودت

اصلا هم نشونه بدی نیست.نه من منزویم و نه تو  زیادی اجتماعی.

خوبی اون حصاره امروزی مشخص شد که تو جو گیر شدی :))

ای ادم ها...

ای...

ای...


:)


پ.ن : دیالوگ عالی دیروز :/ 

.پسره انقدر دستاش میلرزید و من من میکرد اولش فکر کردیم لکنت داره

بعدش که عادی تر شد فهمیدیم از استرسش و اینا بوده.

_ خب بین اون همه دختر میخواسته صحبت کنه خجالت کشیده دیگه

. والا ما شنیدیم دخترا باید اینجوری شن و سرخ و سفید کنن.

_ حالا بعضی پسرام اینجورین.

* الان برعکس شده...دخترا پرو تر از پسرا شدن.اونا به اینا تیکه میندازن.

.اره :/

_ انقدر تو سرشون زدن  !!!!!!!!!!


و فخر... و فـــــــــــخر ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


ای خاک به اون مکانی که من میرم و اون ادم های عزیزش :/



پ.ن ۲ : امروز بدون زنگ با صدای اذان بلند شدم.اصلا چشام داشت 

میسوختا ولی حال داد :) خدا هر روز همینجوری حال بده صلوات :)))


پ.ن ۳ : اصلا خودمو جای اون پسره میزارم وقتی دوستای مزخرفم به من 

من کردنش میخندیدن میخوام درجا سکته کنم :(

خودمو جاش میزاااارم :) میخوام نزاااارم خیلی صحنه بدی بود.

بعد مدتی یه پسر خجالتی دیدیم :)

دیگه کم شده. :)

هم دخترش هم پسرش :)

البته خجالتی بودن خوب نیست بدیش مثل حرکات یکم ضایع دیروز پسره

بود که....بمــــاند. 

ولی دیدن ادم های نو بسی جالبه :)

حتی اگه هنوزم طعم تلخ من من کردنش ناراحتت کنه.

مرسی اه.

وارونـه



سفید که میشوی دورت را پر از سیاهی میبنی !


جز چهار قدمی ات انگار اشنایی نیست !


دلت پر میکشد برای همرنگ شدن و کمی کم تر بالا و پایین کردن.


سیاه می شوی ...


با یک نفس عمیق چشمهایت را باز میکنی به امید پیداکردن خوشبختی " همرنگ_بودن_با_دیگران" !


اما دستهایت فوری جلوی چشمانت را میگیرند.


سفیدی دور و برت کر کننده به نظر میرسد .


و  بی شک تو همانجا خواهی مرد !


بدرود !



****



#سفید#


#خاکستری#


#سیاه#







ترسناک


*ساعت 2 نصفه شب*


صدای زنگ پیام گوشیم میاد.متعجب بازش میکنم.


"سلام.خوبی ؟! چه خبر ؟! "


شماره ی بالای پیام رو میبینیم.


پلک نمیزنم.


شماره ی خودم بود.همون شماره ای که توی همون موبایل توی دستم بود. :|


جن .


جن.


جن.


:/


والسلااااااااااام !!!!!!!!!!!!!!!!



پ.ن: اخه خوبی ؟! :| اخه چه خبرا ؟! :|


پ.ن2: ممکنه ایرانسل یه خطو به دونفر فروخته باشه بعد اون بنده خداممم همینجوری رو هوا برای شماره ی خودش یع پیام فرستاده


باشه بعد یهو برا من بیاد :| که با این استدلالم هرچی منطق و ... بود را شکافتم من :|


پ.ن 3: نصفه_ شب _ ما _ ترسیدیم !!!!!!


تناقض


سند دیوانگی میخورد پشت قباله کسی که بین این همه مصیبت ! نگران سهمیه ای شدن بچه های گلستان و


شیراز است و تکرار داستان کرمانشاه !!!!!!!


:|



2_ گلستان نیستیم اما همسایشیم ! هم جوارشیم ! خبرش وقتی اومد و حالا این روزا ناراحت کنندس !


اونم با این حرفای فلسفی که مردم میزنن برای ادله این بلاهای اسمانی مثلا :|


3_ اخه کی وسط مسیر سیل جاده میسازه ؟!


4_ فیلم ترکوندن اون مسیر رو برای رد شدن سیل دیدم ! دم سپاه و هلال احمر گرم تو این موقعیت !


5_ لباست گل نشه بلا گرفته ما :| تو فقط لباست گل نشه :| تو فقط راه به راه اس ام اس بده :|


6_ اینکه ایران بخواد از دوره ی خشکسالیش دربیاد و اون بیابون شدن و این قضایا ختم به خیر شه جای


شکر داره !!! صرفا میمونه یه سری بی بی بی .... ها سر ندونم کاری های انسانی که یه نعمت خدادای رو


میکنن یه بلای اسمونی :|


7_ مرسی اه !


8_ فکر میکنم خوش ترین حالتم برمیگرده به قبل شنیدن این خبر که رفتم با دوستم دوتایی اژدر سفارش


دادیم ! ترکیدیم ولی اون ساندویچ چندمتری رو پوکوندیـــــــــم !


فکر میکنم همین !


خرافی نیستم پس میگم جوجه رو اخر پاییز میشمارن و قطعا و به امید خدا امسال سال خوبی خواهد بود !


انشاءالله !








من عجیب :|


_ "..." میشناسی ؟!


+ 0_o خودمم


_اع....اع..."..." خودتی ! همونی که دختر عموش "..." ؟!


+ اره :)


_ نشناختی منو ؟! منم...


+وای اره...


_وایییییییی....


* شماها سوژه ایـــــــــــــــــن :))))))))



( چقدر یه ادم طی دوسال میتونه تغییر کنه که نه من بشناسمش و نه اون منو )


(و نه حتی من مادرشو :)  )


( درگیریای ذهنیــــــه درگـــــیریی :)))))))




پ.ن : از این بنده خدا زیاد خوشم نمیومد ولی این چند روز قبل اینکه بفهمم اشنامه و میشناسمش به نظرم


چقدر قیافش مهربون بود و لبخند برانگـــیز ( این چه واژه ایه ؟! ) ! اما به محض اینکه فهمدیم این همونه


تمام اون حسای خوب یه لول اومد پایین :)


پ.ن2:عید اومده و من حسی ندارم :| نات حس نات تفاوت ویت قبل :))))


پ.ن3 : یه جیگری دیروز از دنیا رفت :) یه پیرزن هفتاد ساله با موهای مشکی مشکی مشکی :)))))


یه ادم فوق العاده بامحبت که باید میموند تا بازم عشق بده به همه :(


ادمای خوب میرن دنیا از قبل تاریک تر میشه :(


ادمای دیگه میترسن :(


من میترسم :(


پ.ن 3: گفت لباس عید چی میخوای بخری ؟! گفتم امسال نمیخوام هیچی بخرم حس و حالش نیس :)


چشاش چهارتا شد و گفت لاقل بیا یه چیزی بدوز بیا من برات بدوزم :|


گفتم نمیخوام اصلا حسش نیست امسال با این همه درگیری من که جاییم نمیخوام بیام برای چی یه چیزی


بگیرم...اصرار و انکار و این صحبتاااااا....گفت یه مدل انتخاب کن میخوام برات یه چیز بدوزم :|


انتخاب کردم یه مانتو رو  صرفا به خاطر استین پفیش :)))))))))) که از ارنج پفش خیلی قشنگ میشد.


کل لباسو دراورد جز همون استین پفیش :(


گفت  پارچت چون سنگین بود پفش درنیومد :)


درد و این مسائل :))))))


من که درگیرش نبودم چرا منو درگیر کردی :))))))))))))



پ.ن چندم ؟! : چقدر همه درگیر عادل شدن ؟! :| چقدر این همه حاشیه میاد و هی چیزای اصلی میره کنار.


چقدر سادگی ها اوج میگیره لای  پسته ای دونه ای 1000 :|


#مزخرفات_سیاست_گونه #


پ.ن بعدی : نمیدونم به یه دوستم که هفت ماهه باهاش حرفی نزدم(قهر نه اما حرفم نه ) پیام تبریک عید


بدم یا نه ؟! تو این دقایق این یکی از مسائلمه :))


میدونی چرا یادش افتادم چون شایسته گفت "..." بهش میگه پرنسس :))))و من با تصور اینکه کسی


بهش بگه پرنسس و اونم مثل یه چیزی نگاش کنه پاشیدم از خنده :)))))


پرنسس ؟! :| چــــــــــــقدر تغییر چــــقدر تغییر بعد هفت ماه :|


نیستم کجا میری تو ؟! این همه عوض شدن نیاز بود ؟! :|


گیجی !


پ.ن یکی مونده به اخر : اگه کسی موقع سال تحویل خواب باشه بده ؟! :))))


دلم میخواد بخوام دقیقا نیم ساعت قبلش ببینم چی میشه ! :)))))


ادم و تجربه هاش :|


دیوانگی !


پ.ن اخر : امسال سال بهتری برای همه همه همه کسایی که اتفاقی این نوشته رو خوندن باشه .


برای منم باشه :(






امشـــب نمیرم عروسی و این جای بسی شادی دارد !


فکر کنم انقدر اون روز الکی الکی صمیمی باهاش حرف زدم که دفعه بعدی داشتم حرف میزدم گفت: کجایی؟! میتونی حرف بزنی ؟!


:))))


درک کنید ! گاهی صمیمت ها لحظه ای انـــد ! لزوما روز به روز بیشتر نمیشوند ! لحظه ای اند ! آن لحظه و حس خوبش می ماند اما


خود آن صمیمیت نه :)))))) درک کـــــنـــــید :)))




****



توییت مهنا افشار بعد نگرفتن سیمرغ توی حلقوم ادم گیر میکنه :|


چی میگی شما؟! دقیقا چی میگی شما؟! جشنواره 37 ام بود و میگی تو این 40 سال !!!!!!!


نقد و عصبانیتش به جای اینکه بکوبونه سر جشنواره کوبوند سر نظام :)))) 3 سال فاصله است تو این دوتا عدد خانوم عالی مقام :/


همینه که هــــست :)


جایزه نگرفتی شاد شدم :) و فکر نمیکردم یه روز از جایزه گرفتن الناز شاکر دوست خوشحال بشم چون باعث شد تو نگیری :)))


عجـــبا :)


تو عوض نمیشی والســـلام !




***



گیان گیان گیان :))))))))) چقدر زبون کردی دوست دارم :( چقدر چقدر چقدر :))))))یه روز یاد میگیرم !



***



sleeping rain song !


اولش که گوش کردم باعث شد حالم بهم بخوره از ریتمش :/


اما حالا یه ساعته روشنه و رو تکرار... دارم باهاش درس میخونم :))))


ای ای ای !



****



رفتم یه حرکت خیلی خفن در حد پلیسی و اینا بزنم :/ رفتم جایی نمیخواستم کسی منو بشناسه (یه سری از رفقا)


ماسک زدم...زمستونم هست همه فکر میکنن خب این بنده خدا سرماخورده !


رفتم و اومدم بیرون سوار ماشین بابام شم که اومده دنبالم دیدم ایستاده دقیقا با بابای یکی ار رفیقام صحبت میکنه :/


ضایــعت الـــعارفه :/


رفتم و سلام و اینا...تند نشستم تو ماشین با اون  دختره روبه رو نشم ! ولی به هر حال منو دید چون بابامو دید ! و فهمید منم بودم !


وای وای وای پدر سوتی های تکرار نشدنی :))))))))


تو را من کشف کردم یا قبل از این نیز کشف شده بودی؟! :( ای پدر :(




****



تا حالا شده با دوسال پیشتون اونقدر فرق کرده باشین که بگین این واقعا منم ؟ :/


و تهش بگین چی شد که انقدر بد شد؟! یا چی شد که انقدر بد شدم ؟! :))))))


که جوابش میشه همون ضل سعیهم و.... :/


یس یس یس !




****



تازه فهمیدم عمه گل یه اسم دخترونه قدیمی :))))))


تازه :))))


عجیبه :)))


مازندرانی :))



****



_من که نتونستم درستت کنم شاید خدا درستت کنه


+ :)


خدایا دویو هیــر می؟! :))))))))


آی لاو دیس لایف اند e.tc





*****



حس میکنم خیلی تند تند و زیاد و بلند حرف میزنم :)))))))


لقب جدید خواهرم رو من رونمایی شد : آنه شرلی :/


منتهی با موهای مشکی :/


اینم از اون مزخرفاتی که باید عوضش کنم :/


بدم میاد یکی میگه چی گفتی ؟ و من مجبورم اون جمله رو دوباره اروم براش بگم :/


هـــــــــــــــــعی !



*****



باور نمیکنم ولی برای اولین بار دلم میخواست لپ یه بچه ای رو از بس گرد و شبیه هلو بود گاز بگیرم :))))


جدیدا خشن شدم اینو حس میکنم قشنگ :)



****



وای وای وای وای



داره شبکه سه قالیباف صحبت میکنه با اون موهای طلایی اش :)))))))))))))))


غش کردم :)))))))))))))


ما بریم تماشا :))))








رویا


لباس مدرسه تنم بود. توی حیاط یه مدرسه بزرگ که انگار همون فرزانگان خودمون بود منتهی با یه حیاط دوسه برابر شده !


شاید 16 سالگیم بود یا 17 :)


حیاط شلوغ بود و همه داشتن به هم میپیچیدن یهو یه دختر کوچولو رو دیدم که قطعا از کل بچه های اونجا ریز تر بود.


با یه مقنعه کوتاه که از روی شونه هاش هلالی میگرفت و  چروشم یه نوار ابی داشت...تند رفتم سمتش : وایسا وایسا صبرکن.


چشاشو اورد بالا تا ببینتم...چشاش رو حتی تو افتاب دیدم که قهوه ای روشن شد.تغییر رنگ لعنتیش :))


دستامو با یه حس عجیب غریب و پر از شادی وصف نشدنی گذاشتم دو طرف صورتش و خودمو بهش نزدیک تر کردم.


صورت کوچیکش بین دستام بود و من حس عجیبی داشتم با لمس صورت هفت سالگی خودم :)


دستشو محکم گرفتم.


.حس کردم باید ازش مراقبت کنم تو این همه شلوغی.


گفت :چرا اونجا رو حصار کشیدن ؟!


نگاش کردم.خودم بودم.خود خود خودم.چرا چرا هاش رو که شروع کرد و با اون نگاه مغرور ش که نگام کردم مطمئن شدم که این


بچه، هفت سالگی خودمه.


جواب چراش رو دادم.و دستاش رو محکم تر گرفتم.حس خوبی داشتم.


چرا فکر میکردم از بچگی خودم اگه ببینم خوشم نمیاد؟! عاشقش شدم.


دلم نمیخواست ولش کنم :(


من بهش زیاد مدیون بودم.به سه سالگیم.هفت سالگیم.نه سالگیم.دوازده سالگیم !


 چجوری بزارم اون نگاه پر از فخرت شرمنده شه بچه ؟! :))


من بهت مدیونم.


باید ازت مراقبت کنم.



دیگه وقتشه اون نگاهت رو دوباره ببینم :)))))




_ یه خــــواب لعنــــتـــی جذاب پر از حس خوب و بد و ترس و شادی و ...._



 

کباب و اینا...


داشتم مثل همیشه تند راه میرفتم زودتر برسم به صف تاکسی ها چشمم خورد به یه راننده تاکسی پیر گوگولـــی :| خسته !


بعد طی یه سری عواطف مثلا انسانی گفتم برم دربست بگیرم باهاش این همه معطل نمونه تا نوبتش شه پولشم زودتر بگیره :|


رفتم و گفتم و گفت بشین و رفتیم !


منم خوشحال که سوار ماشین این پیرمرد گوگولیم :|


ده متر نگذشته بود که گفت :


میدونی دخترم دیگه دربست برای ما نمیصرفه همین راست راهو باخطی میگیرم "..." دربستش میشه کلا "..." !!!!!!!


من :  :|


من : :|


من :  :|


پول دربست روی داشبرد ماشین : :)))))))


راننده :  :)


من :  :|


تفاوت 200 تومنی دربست و خطی : :|



پ.ن : از تیکه هاش خوشم نمیاد ! این بعدا بخواد مزدوج بشه از این شکاکای بد دل داغون میشه :)))))))


همه رو به زنش میــگم :) میگم ؟! نمیگم ؟! :|  آی دونت نـــو :|


پ.ن 2: وقتی دیالوگای جلف یه دختر یه سال از خودم کوچیکتر رو دیدم تو صفحه تلگرامش با طرف مقابل از خودم بدم اومد :|


واقعا چرا ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


همینا با اون و امثال اونم صحبت میکنن :)


چقدر همه و همه چی و همه و همه کس دارن خودشونو دست دوم معرفی میکنن :)))


سمساری اهای سمساری :)))))))


پ.ن 3: راننده تاکــــــــسی و خطی و دربست اگــــــــن اگــــــن :| آی هیــــــت دیس لایـــــــف :|



چرا و ....


1_چرا یه وبلاگی که به شدت برام جذاب بود الان دیگه نیست ؟! :| اون دیگه مایه نمیزاره برای متناش یا اثرات شلوغ بودن سرمه؟


2_چرا عطا داره روز به روز چاق تر میشه ؟! :)))))))) و قب قب(یا غب غب ؟! :))) )  شدید در میاره و روناش کلی خط افتاده :|و دستاش


با اینکه پسره به شدت نیازمند النگو :)))) که لای اون خط بین مچ و ساعدش گیر کنه :))))


هی اون وسط اه اه کنه منم هی بهش بخندم بگم : داری میترکی ؟! داری میترکی ؟! :)))))))))


چرا داری میترکی بچه تو اخه ؟! :)))))))))))))))))))))))))))))))


3_برادر "..." رفته خواستگاری یه دختری ! و من ته این ازدواج رو زندگی نحس " د.م" و زنش میبینم ! عین همون ! عین همون !


دختره همونقدر عقده ای ! همونقدر تو یک فضای بسته که منتظره ازدواج کنه تا شکوفا شه :| با اون ارد های اس ام اسی اش یعنی


برادر"..." نفهمید این از الان این میزان خواسته های نابهجا داره بعدا میشه قضیه زن همون بدبخت بالایی ؟! :|


خب تبریک میگم بدبخت شدی برادر !


از همین الان شرط میبندم نگی نگفتم !


4_ چرا این سه تا چیز زیاد شده ؟! دقت کردین ؟!


مرگ و میر ، ازدواج ، بچـــه !!!!!!


یعنی هر سه تاشم باهم زیاد شده ! چقدر امسال مردن ! چقدر عروسی ! چقدر بچه ! :| نا متعادله همه چی :)


5_ عجیبه که بعد چند وقت برای اولین بار صدای خنده ی یکی رو بشنوی ؟! :|  لبخندشو دیده باشی اما خندشو نه !


بعدم داره میخنده ساکت شی گوش بدی ! بعد به این راز پی ببری اهاننننن تو زشت میخندی که تا حالا پیش من نمیخندیدی :)))))


هاهاهاهاها :)))) زشتوک :))


5_کسی این فیلم زندگی نامه  رام و راجا ریاضی دان هندی رو دیده ؟! آیا ؟!


6_خیلی مسخرست که قبل هر بار کوتاه کردن موهام ازش عکس میگیرم ؟! :|||||||||| آی دونت نو :| شاید چند هفته بعد که بخوام


برم و بزنمش عکس نگیرم و تموم کنم این لوس بازیا رو :))))


تهشم بیام خونه به کیم بگم موهامو زدم بهم میاد ؟! مگه بد شدم نگام نمیکنی دلت میاد ؟!!!!:))))))))))))


(اشاره به اون اهنگ با محتوای مزخرف قدیمی :))  )


7_چقدر و چقدر ماست خیار دوست دارم :))))))))))))))))))))))))


8_ چقدر و چقدر دلم میخواد تا اخر بهمن بالایی لطفی کنه و بشه چیزی که میخوام :)))))))


9_ "میر" وقتی مشت نشون میده میخوام خفش کنم :))))))) خب چراا ؟! چون از من بزرگتره و ادب حکم میکنه مشت نشون ندم


ولی چه معنی داره اون مشت نشون بده :| حتی شوخیشم دوست ندارم والسلام !


10_ یه بلاگری هست داره گند تعریف کردن از خودش و آی ایها الناس من قدیسه دو عالمم و اینا در میاره !


نمیدونم چرا هیچوقت نمیتونم این میزان از جار زدن ها رو که با یه تعریف های مشخصی هم بولد شده باور کنم !


بیشتر یه خودم میخندم که این وبلاگا رو دنبال میکنم .


مرسی اه و ایــــنا !



پ.ن : به قول ایمان سرور پور رفیق از خدا برات میخوام خیر و برکت و حال خوب بباره  :))))))


پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan