گودزیـــلای لــمـ ــیده بر ذهـن

تکراری

دیگه وقتی ی استوری یا پستی یا هرچی ر ک باز میکنم و توش داره میگه اینجا کجا بود من ب دنیا اومدم 

یا ببین این مشکل...

اع اون مشکل...

وای این مشکل جدید...

و و و و و ....

میدونی خسته شدم؟خودتون خسته نمیشید؟

اجتماعی بودن و مشارکت توشو میفهمم ولی این همه انرژی منفی از کجا میاد ؟؟؟!!!!واقعا فکر میکنی خیلی مفیده این هی گفتن تو؟؟؟؟

اگه میت وتنی کاری بکنی بکن.

دمت گرم.

اگر نمیتونی لاقل ضربه نزن.

میگی ب کی؟

به روحیه ی عده ... به روز ی عده... ب ضمیر ناخودآگاه یه عده...

واقعا دیگه خسته شدم انقد کلمه اپلای رو شنیدم...

دارین مسخره بازی در میارین؟؟؟ :)))

انقدر شنیدم که چیزی که خودمم بهش فکر میکردم الان برام این شده ک یعنی چی همه میگن هی اینو...بابا فرش قرمزی چیزی پهنه؟ :)همه الان نخبه این ؟:) 

ولم کنید حقیقتا خیلی تکراری شدین...

یکم حس خوب میتونین بدین نمیتونید؟!

انقدر سختههههههه؟فقط باید هی همه چیو سخت ترش کنین؟

و جوری حرف بزنید ک انگار فقط و فقط خودتون مشکلاتو میبیند و وظیفه دارید بیاید برای بقیه ام روضه بیچارگی و فلاکت بخونید!!!!

چقدر این دلسوزی های بعضیاتون شبیه قضیه دوستی خاله خرسه به نظر میاد.

بسه واقعا هر استوری هر پست ی محتوای تکراری ی غر ی هشتگ ی کوفت ی زهرمار...

تمام علاقه من ب سیاست و علوم سیاسی رد این بازی های زرد و تکراری و فاقد فایده ی عده همیشه مدعی شدیداااااااا نابود کرده...

اردشیر کاظمی چ حرف خوبی زد:

تو آلمان بدترین فحش اینه ب یکی بگی بیکار...

بیکاری خیلی بده... آدم بدون کار میمیره. . حرف زدن رو بذاریم برای اونایی که کارشون حرف زدنه... کار کنیم...کار کنیم...یه کاری کنیم!!!!!

 

 

پ.ن: بی ربط ولی ونوم دیدم ! یکشو! خیلی دوست داشتم!خیلی!فردا دومیشو هم میبینمممممم

لعنتی خیلی واقعا خوب بود :/

 

هیچی .

 

چرا گاهی انقدر میخوایم خودمونو ، رفتارامونو ، عقایدمونو ، حتی قیافمونو به دیگران " توضیح " بدیم ؟!

چرا انقدر جایی بزرگ شدیم که فکر و حرف و ادای دیگران باید مهم باشه؟!

چرا باید انقدر مهم باشه که یکی پشت سرمون بد بگه؟! یا خوب بگه؟!

واقعا این عمره ؟!

که میگذره؟!

که این منم که فقط یه بار زندگی میکنم ! که فقط یه بار میتونم خودمو دوست داشته باشم !

چقدر از "من" بخاطر دیگران شده "من"؟!

چقدر از من ریاست؟!

چقدر از من صداقت؟!

و چه موجود ترسناک و عجیبیه آدم !

میتونه تو یه لحظه 180 درجه تغییر کنه ! بشه یکی دیگه ! یه چیز دیگه !

این 180 درجه خلاف جهت مدار دیگران چرخیدن کاری نداره فقط  "جسارت" میخواد !

اول جرِئت پرش

بعد لذت پرواز

 

 

:)

 

 

پ.ن : اینجا بوی کاغد کاهی میده :) نمیدونم حس میکنین یانه :)

 

 

 

مالیخوییایی

 

گفتگو حول ریز و درشت عقاید و افکار تطهیر کنندست ! کاش میشد همه وقت خود را صرف گفتگو در این زمینه کرد !

بعضی جسارت های در پستو قایم شده از خود رونمایی میکند.

بعضی اتشفشان های غیر فعال ناگهان فعال می شود.

بعضی معضلاتی که ذهن در راستای نرسیدن به جواب ان را با کلک بی اهمیت جلوه می دهد تا اندکی توی مغشوش را ارام کند مهم

بودنش را توی صورتت سیلی میزند.

طوری که همه را نگران و متعجب و تا حد زیادی دلسرد می کند. اما خودت را نسبت به خودت امیدوار تر !

شاید با فاکتور گیری کوچک ان حس منفور برای خود دشمن تراشیدن و حس منفور تر چگونه این خرابی واژه ها را درست کردن؟!

یا چگونه ننگ شکسته شدن یک اظهار نظر ذهنی ات :)

مثلا اینکه چطور شد که افکارم او را شکستند؟!

او از کی انقدر در نظرم غیر منطقی جلوه کرد که مرا اینطور در مقابلش به تکاپو انداخت؟!

فکر میکنم نقل قول این حرف درست باشد :

" حقیقت خطایی است که بدون ان نمی توان زندگی کرد "

نیچه در ذهنم بزرگ نبوده و نشده و احتمالا نخواهد شد ! اما بعضی گارد گیری ها تو را دلسرد تر نمی کند ! مشتاق تر می کند !

بعضی کشف حقایق شاید به نظرشان دوری از چهارچوب ها باشد .

بعضی کشف حقایق شاید به نظرشان خطر برنگشتن به مسیر اصلی را در پی داشته باشد.

از نظر بعضی از ان ادم ها وقتی یک چیزی را پذیرفته ای باید تماما ان را بپذیری !

مثلا نمیشود نصفه ان را قبول کرد !

مثلا من که نصفه قبولش کنم میشوم مریض؟! مریض روحی مثلا ؟ :)

مثلا اوی نوعی اگر هزار سال پیش در رم بدنیا میامد ! زانو میزد و به شمشیرش قسم میخورد که محافظ شاه باشد . در جنگ

برایش میکشت و در قلمروش گردن دشمنانش را میزد . بی توجه به اینکه دشمن شاه او به حق باشد یا به ناحق !

او صرف فرمان شاهش و صرف قسم به شمشیرش رسم فرماندهان نظامی را به جا میاورد !

بدون در نظر گرفتن کفایت شاهش !

برایم جذاب بود این خوی نظامی گری و تبعاتش ! اما حالا برایم خیلی کمرنگ شده است ! به نظرم بیشتر احساسی است تا

منطقی !

مثلا تو فکر میکنی با بالا بردن صدایت حرفهایت بهتر به گوشم میرسد و یا من از افکار ترسناکم دست برمیدارم ؟! :)

یا مثلا چون تو گفتی من دیگر فلان کتاب را نمیخوانم ؟:) و به جایش کتابهای پیشنهادی تو را میخوانم ؟ :)

حس میکنم دوران بلوغ دوم من همین روزهاست !

ان بلوغ 12 ، 13 سالگی فیک بوده و این بلوغ واقعی است !

چون از واژه ها نمیترسم می گویم .

سرکش شده ام !

یک سرکشی درونی ! مثل شیر خوابی که تا مگس مزاحمی دور و برش می پلکد او را نابود می کند هر چند بی اهمیت باشد .

دچار تناقض شده ام !

دیگر از نصیحت خوشم نمی اید .

یک سال یا دوسال پیش به قبل زندگیم هیچوقت از نصیحت کسی ناراحت نشدم . همیشه دو گوشم را به ان ها قرض میدادم با این

دلایل که ان ها حتما از من بهتر دیده اند و حتما از من بهتر می فهمند و ان ها حتما خیلی مرا دوست دارند :)

اما حالا برایم عذاب اور شده است !

نمیتوانم تحمل کنم !

اینکه در جمعی 10 نفر ادم بر علیه تو و بر علیه حرف های تو حرف بزنند سکوت چه معنایی می تواند داشته باشد ؟!

توانایی سکوت را همیشه داشتم اما این روزها گویی دوران بلوغ دوباره من است و این من سرکش نتوانست به واژه های توی

سرش "نه" بگوید.

نتوانست مثل یک موجود بی عقل صرفا سر تکان دهد که برای خودش دشمن تراشی نکند.

نتوانست دهانش را ببندد که تا افکار توی سرش را همه ندانند.

نتوانست و حالا او از نظر بقیه احتمالا خطرناک است :)

احتمالا موفقیت برای او سم است !

احتمالا احتمالا احتمالا !!!

اما قطعا مثل اوی بزدل خود را چیز دیگری نشان دادن را شایسته خودم نمیدانم و ان شب هر چقدر عذاب اور و سخت و ...

بود گذشت .

مثلا وقتی بروِئر داشت به نیچه حسودی میکرد که این میزان ازادی او از همه چیز چگونه امکان دارد و چرا او نمیتواند اندکی

مثل او باشد تا لاقل مشکلات دائمی ذهنیش را رفع کند برخلاف تو که احتمالا فکر میکردی من فکر میکنم چقدر ازادی خوب است .

من همچین فکری با خواندن ان واژه ها نکردم.صرفا فکر کردم چقدر خوب است هر کس هر ان طور که دلش میخواهد و با حق

انتخابی که در اختیارش قرار دارد زندگی کند.

نه اجبار من و تو و دیگری !

نترس ! :)

قرار نیست بروئر شوم :)

اما اگر شدم به خودم مربوط است ! به خود خود خودم !

این روزها زیاد به عقاید دیگران احترام میگذارم. شاید چون سینوسی بودن را هزاران بار حس کرده ام و میدانم تناقض چقدر

خودش درد دارد و مانباید این درد را بیشتر کنیم برای همدیگر !!!

*

مسئله بعدی گیر دادن به جزییات بیخود حوالی مان است ! چه اهمیتی دارد کتاب توی دست من چیست ؟! چه اهمیتی دارد من چه

بازی توی اینترنت میکنم؟! چه اهمیتی باید برای تو داشته باشد که من چطور 10 گیگ را سه روزه تمام کرده ام؟!

این ها مسائل شخصیست ! نیست؟!

گیر دادن چیز بدیست ! فهمیده ام بعضی ها سرشان درد می کند برای بحث های کذایی !

برایشان مهم نیست از کجا شروع کنند. اصلا مهم نیست گیر بدهند به اسم کتاب توی دست تو و از انتقاد نسبت به  فضای فکری

حول و حوالی ان بگویند بدون ان که خطی از ان را خوانده باشند تا نخواهند تو را متهم به آتئیسم کنند :|

زیادی انتقاد امیز برخورد میکنم ! توی ذهنم ! توی واقعیت ! به قول او این طرز تفکر ترسناک است ! من هم بغضم را قورت دادم

و گفتم باشد من خطرناک :)

*

همواره در بالاترین حد شک میکنم و حالا هم شکاک شده ام :)

این که تو بگویی ماست سیاه است پس سیاه است ! پس ! پس ! پس ! تا کی قلدری ؟! :|

تا کی سر خم کردن و بیخودی "بله" "بله" گفتن ؟!

تو حقی نداشتی راجع به هیچ کس من اظهار نظر کنی !

حتی خودم !!!

علی الخصوص خودم !!!!

*

هر چقدر ارامش نداشته باشم !

هرچقدر تضادها توی ذهنم الاکلنگ بازی کنند !

هرچقدر از یک رو بودنم عصبانی باشم که پیش تو و ان ادم ها زیادی روراست بوده ام !

هرچقدر هم که پشیمان باشم از بحث بیهوده پیش امده !

به خودم افتخار میکنم !

بابت اینکه  در جستجوی "حقیقت " بودن  برایم ارجحیت داشت تا در ان مسیر صاف و ساده قدم گذاشتن و زندگی کردن و بعد هم 

"مــــــردن " !!!

 

angel

 

 

 

 

پالسوک.

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

بدم میاد.




از مذکر های

عصبی

کله شق

یک دنده

لجباز

بچـه

خودخواه

مغرور

جاهل عرف پرست

خودشیفته مامانی

بی ملاحظه

بدم بدم بدم بدم بدم بدم بدم میاد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


:|



پ.ن : اینا رو که میبینم میخوام خفشون کنم :| دلم میخواد قاتل شم !

پ.ن2 : اینا رو که میبینم میگم خدایا اینم جنس بود تو افریدی ؟ :|

پ.ن3 : اینا رو میبینم میگم خاک تو سر اون دیوانه ایی که به اسم سازش داره تورو تحمل میکنه و تهشم به خودش بابت این صبر

بی انتهاش افتخار میکنه :| مثلا چند سال زودتر پیر و چروک میشه :| نمیفهمه جوونی یعنی چی :| نمیفهمه پیشرفت یعنی چی:| مال

خود بودن یعنی چی :| فقط الکی الکی یه افتخاری به خودش میکنه :| تهشم یه چند تا حدیث میسازه میگه پیامبر گفته اگه صبر کنی

بهشت و فلان و عفو و ... :| من نمیفهمم خب ! من اصلا درک نمیکنم !

یعنی تورو که میبینم دلم برای این میزان بیچارگیت میسوزه !

حدیث بساز و خودتو اروم کن !

ذهن تو "زن" مسوم شدست !

تو شستشوی مغزی شدی !

چندین قرنه !

عوض شدنت ، درست زندگی کردنت زمان میبره !

مثل یه جعبه سیب خراب که هر چند ثانیه یه سیب سالم بهش اضافه میشه و اون سیب سالمم به احتما 99 درصد میشه مثل اون سیبای

دیگه خراب !

به این میگن شستشوی مغزی !

به این میگن مسلمان ارمان گرای افراطی !!!

همون دسته ایی که از ترس قدرت گرفتنش اصلاح طلب به وجود اومد، موسوی رو بعد بیست سال وارد میدون کرد ، کسی حرفی نزد

از تاکتیک یا انتخاب صادقانه ! همه فقط کف زدن !

یک سری سیب مسموم !

یک سری سیب خراب !

یک سری ارمان گرای افراطی کارخراب کن !

یک سری متجدد گرای خدا زده  !

ما کجاییم ؟!

من کجام ؟!

زیر سایه عظیمی از لشکر مدیران مرد مستبد و خودخواه قدرت طلب !

روی خون کسایی که رفتن و حس پایمال شدن این روزا داره فریاد میزنه !

تو جامعه ایی که عدالت برقرار نمیشه !

جایی که همچین مردایی شلاق نمیخورن :)

همچین مردایی مجازات نمیشن بابت اذیت کردن زن و بچشون :)

حق طلاقی داده نمیشه بابت ازار و اذیت روحی :)

تو یه سیکل معیوب میچرخیم و میچرخیم !

قانون گذار !

قانونت رو از نو بنویس !


پ.ن اخر : من الان عصبی ام :) هیچ فکری نکنید :| نه دفاع کنید نه بزنید :) من قطعا میفهمم استثنا وجود داره ! و من قطعا جمع

نمیبندم ! همین :| یه سری صحنه های مزخرف دیدم و یه سری ادمای مزخرف تر و حرکات مزخرف تر تر دیدم الان میخوام یکیو

نیشگون بگیرم !




یوهو


خب یه نکته پاورقی :



اگه کسی بی ارادست دلیل نمیشه بی مسئولیت باشه :)



و



نکته پاورقی تر :



بی ارادگی شاید یک درصد بخواد ارثی باشه اما 99 درصد بقیش اکتسابیه :) ما یاد میگیریم :) ماعادت میکنیم.




#من _مشکوک#




پ.ن : به یکی درخواست داد تو اینستا چون خصوصی بود پیجش...بعد اومد گفت پس گرفتم چون زده بود


متاهل :)))))))))))))))))))))))))))))))) و من تو را چگونه نچالنم ای منحرف کوچک مثلا بامرام :d



پ.ن2 : گفتم اروم صدات میره بالاهـــــا


گفت کسی نیست بالاهــــــا


:/



پ.ن3 : جیغغغغغغغغغغ :) من پرانرژی ام مثلا :))))



پ.ن4 : من منتظر فست فودم مثلا :)))


پ.ن5 : واقعا دوست ندارم کنکور 2ماه تعویق بیفته :) فردا میخوان پی چی برن اعتراض :)))) اینا همونایین


که سال 88 اگه به سن قانونی رسیده بودن میرختن خیابون :/ به جان شما :/


اخه دوماه اصلا منطقیه که داری براش گلو و وقت و انرژیتو شرحه شرحه میکنی ؟ :/


آیا این شدنی است ؟!!!! :/


اه اه اه :/ لاقل یه درخواست منطقی تر و یه دست تر داشتین همگی باهم :/


یکی میگه دوهفته یکی میگه یه ماه ...فلان کسک میگه دماه !


و فقط عشقم اونیه که میگه جانم فدای سه ماه :/


اخه لنـــــتی بســـه :)))))))


من که نظرم رو دوهفتستتتتت اگه بخواد باشه...که البته نیست :)



پ.ن چند؟ نمیدونم چرا از دخترایی که فحش میدن خوشم نمیاد :) یعنی اونایی که ورد زبونشونه :)


نمیدونم فاز تینیجرای امریکایی رو میخوان دربیارن یا میخوان بگن ما خیلی خفنیم اره داداش ؟؟؟؟؟؟


نمیدونم ولی کلا خوشم نمیاد :) دیدم عوض میشه :/


برای پسرا هم خب بده :/ ولی چون یکی رو میشناسم که فحش زیاد میده ولی فوق العاده از لحاظ دیگه


خوبه نمیتونم بگم اه و اینا :)


کلا خیلی شاید فمینیستی باشه اما بدی به دخترا نباید بیاد :/


و الان من تحت یک جو عظیمی قرار گرفتم که اینو میگممممم :)))))


وگرنه دوساعت دیگه همینو بخونم میگم ساکت بابا :))))))) اینو میگم که بدونمممم اینا الان جوه :)))




پ.ن اخر دیگه : به جون عزیز ترین فرد زندگیم که در کمال صداقت "خودمم" ! این هفته رو "مستمر" و


"با ساعت مطالعه بالا" و " با تموم کردن برنامه سختی که نوشتم " تموم میکنم و تهش میرم قلم چی و


هر چی شد باداباااااااااد....اخرش قربون خودمم میرم :)



پ.ن اخری واقعا : خب یه چیزی رو پی بردم خیلی دم کنکور عقده ای شدم :( واقعا اینو حس میکنم :)


یعنی این میزانی که من دارم خانوادمو راه به راه بغل میکنم اگه تو این سالا کرده بودم بنیان خانواده دوبرابر


این محکم میشد :d


و خیلی ام بده :) همین احساساتی شدن :) امیدوارم زودی بره بعد کنکور :) دوست ندارم این فازمو :/


عجیب غریب و ترسناکه :/ و خطرنـــــــــــاک :/


کلا بره :/


همین لنتی باعث شد چند هفته پیش سر یه قضیه مزخرف چند روز دپ شم :/


چندشات :/





و همینــــــــــا



و یه چیز دیگه




مشاورم زنگ زد و این گردو جانم اومد یهو خونمون :)))))


منم در یه حرکت ضایع وسط حرف زدنم رفتم سمت اونو و مشاورم گفت همون لپ تپلست؟؟؟


و وای بر من :/


و وای :/


خدایا گاهی این دهان مرا ارام نگه دار :)


گاهی :)





تناقض


سند دیوانگی میخورد پشت قباله کسی که بین این همه مصیبت ! نگران سهمیه ای شدن بچه های گلستان و


شیراز است و تکرار داستان کرمانشاه !!!!!!!


:|



2_ گلستان نیستیم اما همسایشیم ! هم جوارشیم ! خبرش وقتی اومد و حالا این روزا ناراحت کنندس !


اونم با این حرفای فلسفی که مردم میزنن برای ادله این بلاهای اسمانی مثلا :|


3_ اخه کی وسط مسیر سیل جاده میسازه ؟!


4_ فیلم ترکوندن اون مسیر رو برای رد شدن سیل دیدم ! دم سپاه و هلال احمر گرم تو این موقعیت !


5_ لباست گل نشه بلا گرفته ما :| تو فقط لباست گل نشه :| تو فقط راه به راه اس ام اس بده :|


6_ اینکه ایران بخواد از دوره ی خشکسالیش دربیاد و اون بیابون شدن و این قضایا ختم به خیر شه جای


شکر داره !!! صرفا میمونه یه سری بی بی بی .... ها سر ندونم کاری های انسانی که یه نعمت خدادای رو


میکنن یه بلای اسمونی :|


7_ مرسی اه !


8_ فکر میکنم خوش ترین حالتم برمیگرده به قبل شنیدن این خبر که رفتم با دوستم دوتایی اژدر سفارش


دادیم ! ترکیدیم ولی اون ساندویچ چندمتری رو پوکوندیـــــــــم !


فکر میکنم همین !


خرافی نیستم پس میگم جوجه رو اخر پاییز میشمارن و قطعا و به امید خدا امسال سال خوبی خواهد بود !


انشاءالله !








توی دندونپزشکـی !

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan