یه دور خیز...تند کردن قدما و .... !
پرت کردن خودش روی قفس میمونا.سر همه که برگشت سمتمون کلاه کاپشنشو کشیدم.
میمونا بالا و پایین پریدن.
اون داشت براشون زبون درمی اورد که بیشتر جیغ بزنن :/
من داشتم سعی میکردم چهرمو پوکر حفظ کنم.
چپ و راست رفتنش و عمو پورنگ بازیش برای میمونا دیگه غیر قابل تحمل بود.
کلاشو کشیدم.
چندتا پسر خندیدن و یه چیزی گفتن.
و من فکر میکردم چرا باهاش اومدم بیرون ؟!
تجربه شد.
چه تجربه ی گهر باریــــــــــــــــــــــــــ :/
آی هــــــــــیت !
****
- تاریخ : چهارشنبه ۴ ارديبهشت ۹۸
- ساعت : ۲۳ : ۳۰
- |
- نظرات [ ۳ ]