گودزیـــلای لــمـ ــیده بر ذهـن

هرچیزی که از دل بر بیاد بر دل نمیشینه :)


اسم این احساسات ضد و نقیض رو همه یه چیز میزارن !

ولی فکر کردن به اینکه این احساسات همش یه چیزه خیلی خطرناکه !

یعنی  اتوبان شدن جاده های متروک و تاریک یه طرفه !

یعنی نابودی اولین تپش غیر عادی هر ادمی !

یعنی پله های صاف کم عرض جای پله های مارپیچی مرمر !

یعنی کثافت جای تقدس !

یعنی افسردگی مزمن هرچند وقت یکبار قابل رفع عوض دردی که زیباست !

یعنی خندیدن به اشک های از سر شوق !

یعنی بت خود ادم رو ادم بپرسته !

یعنی همزمان چند تا چیز به جای زوم رو یه چیز !

یعنی بی احترامی مد شه ، کلاس شه !

یعنی غم و درد و عصبانیت بشه شهرت !

یعنی هرچی وحشی تر جذاب تر !

یعنی گذری و زود بیخیال ابدی !

یعنی چون من میگم ماست سیاست توام باید بگی سیاست !

یعنی روی گناه اسم خوب گذاشتن !

یعنی جلوی اشتباه گیومه باز کردن !

یعنی شرمندگی که بعد ها میمونه و خوشی که چند لحظه بعد میره !

یعنی روشنفکری زیباست حتی اگه لجن باشه !

یعنی نه به سنت های مفهوم پرست !

یعنی من تو رو دوست دارم عادی بشه !

یعنی تعهد تو به من بشه صفر و اسمش باشه دید باز !

یعنی اسم انسانیت و همدردی بشه کوچیک کردن خودت و شخصیتت !

یعنی غرور زیبا بشه !

یعنی اسم ما بشه ما و چند نفر دیگه !

یعنی دیگه من و تو نباشیم !

یعنی خجالت کشیدن از اسامی زیاد توی ذهنت !

یعنی حکایت خرما و خدا !

یعنی خوشحال شیم یکی دوستمون داره به جای اینکه فکر کنیم من چیکار کردم که اون دوسم داره !

یعنی کثافت کاری های ریز ریز بشه جوک !

یعنی گناه دیگه اسمش توی ذهنت گناه نباشه !

یعنی خط قرمز کمرنگ و کمرنگ تر شه !

یعنی تو غمت سر نبودنش چند روزی طول بکشه !

یعنی دوستیا بشه حرف !

یعنی اگه دوستی کنی باورت نکنن به جاش مسخرت کنن !

یعنی داستانای تکراری و قابل حدس جای رمانای جذاب با شوک پایانی !

یعنی بی تکلفی رو پرستیدن !

یعنی دوبلکس جای کاه گلی با بوی خاک خیس !

یعنی من و تو دنیامون متفاوته پس بسه !

یعنی جای متهم و قاضی عوض شه !

یعنی تو خوشی ها من با توام تو غم ها با دیگری !

یعنی حسرت بشه روزمرگی !

یعنی تو فقط یه جسم باشی !

یعنی وام با بهره 20 درصد جای قرض الحسنه !

یعنی مردن جای شهادت !

یعنی نو جای کهنه !

یعنی مریضی مسری شه !

یعنی بی تعادلی عادی شه !

یعنی کشک بودن علاقه پر از حق دادنای این و اون باشه !

یعنی زنجیر طلا جای تسبیح !

یعنی من نمیرم اما تو بمیر !

یعنی همه برای اسکار بازیگری لایق باشن !

یعنی من من باشم ، تو تو !



نار تی تی حرااااف :))))



پ.ن : یکی بیاد منو از کارخونه عوض کنه :) به این شدیدا نیازمندیم :)))

گاهی ها

گاهی قوی بودن را دوست داری...

گاهی جان می دهی برای لحظه ای ضعف...

گاهی منطق را میپرستی...

گاهی احساساتت یهو غلیان میکند...

گاهی شعور را انتخاب میکنی...

گاهی بی شعوری را...

برای فرار از سختی ها، از این شاخه به ان شاخه پریدن را حقت میدانی !

برای بچه بازی، عوض کردن تاکتیک ها را خوب بلدی !

برای نیمه تمام کردن هر چیزی ، صف اول با لبخند منتظری !

تعادل میخواهی !

تعادل !




****



برای خودم متاسفم ها :)

از این همه کارای اشتباه تکراری !

یا شاید بهتر باشه اون اشتباه رو حذف کنم .

از این همه کارای تکراری !

متاسفم

.

.

.

 از همه مهم تر برای اینکه منتظر بهونه ام تا بشینم یه گوشه بگم ببینین من گناه دارم چون فلان، متنفرم !

.

.

.

وبرای  این  عمری که حس میکنم چند ساله دارم بیخود میگذرونمش متاسفم !



*****


و نکته ی مهم !

انقدر سر هرچی گفتم خب عیبی نداره ! شرایط اینه دیگه !

خب لابد دلیلی داشته که اینطوری شده !

حتما بهترش برام تو راهه !

یا این همه صبرای گذری بیخود کلا حس میکنم این کلمه "ناسپاس" حقم نیست !

هرچی بیشتر "کفر" بگی :)

هرچی بیشتر "غر" بزنی :)

تو بیشتر توجه میکنی ؟!

انقدر التماس بی نتیجه تا کجا ؟ :)))

بسه واقعا !



****


دیگه این چیزیه که بهش اعتقاد دارم !

یعنی اعتقاد پیدا کردم  شدید !

من تا وقتی همه چی خوبه :) بحران خاصی نیست :) با خدا اوکیم ! فراموشی درکار نیست ! حتی دیگه از ازدیاد به یاد بودنش فکر کنم

دیگه بگه بسه :/

ولی وقتی هوا طوفانی میشه :) وقتی بحران پیدا میشه :) وقتی ذهنم درگیر حل یه سری مسائلی میشه :) تو خود به خود برام کمرنگ

میشی :)

این جمله ادم تو سختی ها یاد خدا میفته رو کدوم احمقی گفــــــــته ؟!

کدوم احمقی ؟!

من تو سختی ها اونقدر درگیر حل کردنش میشم فراموش میشی :) گم میشی :) بعد نمیای بیرون :)

چرا روزای خوب نمیان ؟! :/

که توام بیای ؟ :/

من با این سختی ها یادت نمی افتم :/

میدونی :/

چرا اذیت میکنی ؟!

:)




شیمیایی !


پسر داد زد.


قرمز شد و جوش اورد تا مردانگی اش را به رخ پدرش بکشد.


پدر داد زد.


قرمز شد و جوش اورد تا مردانگی را درست به پسرش یاد بدهد.




****



همسرش با او در جمع شوخی ملایمی کرد.


او اخم کرد.


سر برگرداند و دیگر نگاهش نکرد.


زن ارام "طبق_عادت" درخود جمع شد.



****


دخترک گفت همین را بپیچید سمت راست پیاده....


جمله اش را ناتمام گذاشت.


مرد همانجا ترمز زده بود.


****



چند پاره استخوان عزیز کرده اش که روی تخت افتاده بود را دراغوش گرفت و گریه کرد.


زیر گوشش حرف میزد.


اما مرد جز خش خش حنجره ی سوراخ شده اش چیزی نمیشنید.


دستان استخوان های دوست داشتنی که شل شدند ، او همانجا زانو زد.



****


مرد داد میزد.


همه با ملاحظه اما اجبار گوش میکردند.


مرد از نظر خودش داشت ارام حرف میزد اما بقیه اینطور فکر نمیکردند.



****


مرد گفت از برادرش به اندازه تمام عمر دفاع کرده. اما پای عقاید او نمی ایستد.


اگر بیاید به خودش خیانت کرده.


و برادرش را تنها روانه رقابت های انتخاباتی کرد.


برادرش کینه کرد.


فامیل خندید.


او با ناراحتی رفتن برادرش را نگاه کرد.



****


مرد ارام گفت صدای اسباب بازی اذیتم میکنه.


بچه گفت امروز تازه درست شده...تازه.


مرد گفت خاموشش کن.


بچه گفت نمیخوام.


مرد داد زد . حق نداری جایی باشی که به بزرگترش احترام نمیزاری.


بچه گریه کرد.


مرد چشم بست.


هلیکوپتر اسباب بازی از دست بچه محکم روی سرامیک خورد.


در اتاق بازهم کوبیده شد.



****



شب بود.


مرد چشم بست.


زن خوابید.


گوش مرد تیر کشید.


پای مرد تیر کشید.


قلب مرد تیر کشید.


صدای نفس های زن عمیق تر شد.


مرد چشم بسته تا صبح بیدار بود.





پ.ن : دلم برایــــــــت میتپـــــد :) برای تو و ترکش هایت :)


پ.ن 2 : خانومت میگه دوباره اون درد ها عود کرده !


و تو عصبی شدی.


و تو زود رنج شدی.


و تو بازم فقط میتونی صداهای خیلی بلندو بشنوی.


پ.ن 3: خانومت اما هنوز دوستت داره ! میدونی ! میدونم ! میدونن ! بیخیال اون پسرت :) بیخیالش :)


بیخیال اون برادرت :)


بیخیال همه :)


فقط تو و اونی که این همه سال کنارت موند :)


فقط تویی که این همه عشقی !


این همه !







اخرین بار !


قبول داری!؟

شاید تا حالا 

بهش  فکر نکردی.

ولی یه جایی تو بچگیامون،

واسه آخرین بار رفتیم تو کوچه و

با دوستامون بازی کردیم،

بدون اینکه بدونیم... 

آخرین بار بوده.


#حسین_سلیمانی



:(

خوب


نگاه طنازی هایم نمیکنی و من این را دوست دارم !

پیش تو خودم هستم !

نیازی به کلفت کردن صدا نیست.

تو حواست به جرز لای دیوار و نخ کش شدن پیراهن تازه دوخته شده هم هست.

اینجا همه چیز تحت کنترل است.

خدا هنوز میسازد بنده های خوبش را...

یعنی تورا که میبینم امیدوار میشوم !

دائم المراقـب این روزها !



مثلث برمودا !


اوایل فقط از دور نگاهش می کردم !

دور و برش همیشه شلوغ بود و او هم یک موجود اخمو که با همه بی پروا حرف میزد !

ولی جز یکی دونفر از آن جمعیت چیزی کم نمیـشد !

.

.

.

کمی که گذشت برایم جالب شد !

کسی با این میزان از تند خویی آنقدر مهره مار داشته باشد که هیچ وقت دورش خلوت نشود !

برایم جالب شد !

نزدیک تر شدم ! حالا از نزدیک نگاهش می کردم !

.

.

.

بعد تر دیدم ادم های مزخرف دور و برش را ضمن گاهگاهی بدخلاقی "حفظ" میکند !

حفظ کردنش شاید حتی توضیح دادنی هم نبود !

اما خیلی نامحسوس همه را حفظ میکرد !

جوری بود که هیچکس جم نمیخورد !

ریسک کردم و جلوتر رفتم ! آنقدر جلو که بتوانم بایستم تو ی صف اخر ادم های دور و برش !

.

.

.

صدایش مثل قبل به گوش می رسید اما حالا حرفهایش بیشتر معنا داشت !

به جای جالب بودن برایم جذابیت داشت !

وقتی مرا دید ترکش رفتارهای خرابش به من هم اصابت کرد !

خیلی تند !

عقب گرد کردم !

اما بازهم برگـشتم !

.

.

.

این بار دوباره شجاعت به خرج دادم و چیزی گفتم !

این بار درجوابم ملایم تر بود !!!!

خشک شده بودم و تا دو روز به سختی پلک میزدم !

بار بعدی را کمی خشن جواب داد و بار بعدی و بار بعدی....!!!

.

.

.

رفتارش هیچ استاندار خاصی نداشت !

یک بار خوب و یک بار بد نبود !

ممکن بود دوبار بد و یه بار خوب باشد یا برعکس !!!

فقط میدانم با غریبه تر ها بیش تر بد است !

من هم اوایل یک غریبه بودم !!!

.

.

.

حالا صف اول جایم بود !

او را شناخته بودم !

موقعی که تلخ بود یــــعــــنی امروز خوش خوشانش است !

موقعی که خوب بود یعــــنــــی روزها دارد برایش به کسالت میگذرد !

موقعی که معمولی بود یعــــنی ناراحت است !

دستم امده بود !

رفــتارش !

.

.

.

حالا جم نمیخورم !

من هم جزوی از آن جمعیتم و ملالی نیــســـت جز دلتنگی محوی برای هوای قبل دیدن او :)

اینــجا خود خود مثلث برموداســـت !

او پادشاهـش !

و منم دیوانه ای که با قایق فکستنی به جنگش رفته بودم !

.

.

.


:)




نرم نرمــک خداحافــظت آبــان !!!!


گنجشگک اشـــی مــــشی لب بوم مـا مـــشین...


بارون میاد خیس میشی...


برف میاد گوله میـــشی...


میوفتی تو حوض نــقاشـــــــی...



Related image



دوســــت دارم هـــر صبــح پیرمرد خمیده ای بـــیـــایـــد و روی یکی از میز های بیرونی کـــافه کنار خیابان و زیر سایه درخت بهارنارنج

بنشیند و از جوانی اش بگـویـد !

بگوید که زمانی قمیشی را دیده !

آن زمان که دوربـــین نبوده ولی  دست  خط قمیشی را دارد.

دوست دارم بگوید که می اورد تا ببینیم دست خطش را... !

ولی هر روز یادش میرود !

پیر است دیگـــر ! حافظه اش کوتاه !

بیا ! بیا تا با هــــم باورش کنـــــیــــــم !


:)


***


تو عاشق قمیشی هستی ! آنقدر عاشقش هستی که میدانم او را به من و کافه و نامه هایم ترجیح میدهی !

من هم قمیشی را دوست دارم ولی با تو لج میکنم. به روی خودم نمی آورم.

قمیشی را دور از تو گوش می کنم.

اما دستان تو خانه من است.

کنار تو فقط باید چای نوشید و فقط به تو گوش داد !

کنار تو باید لبخـندت را دید .

فقط !


:)



پــــســــت آبـــــانی :))

به بهـــونه نفــسای اخــــر !



پ.ن : کــافه مـــــیم :)) حجمش زیاد بود گفتم شاید اصلا گوش ندید الکی اپلودش نکنم :)) یه تیکه هایی از متنش رو گذاشتم پس !

پ.ن 2: آبــــان رو خیلی دوست دارم :) با اینکه ماه تولدم نیـــست و ... ! ولی دوست دارم :) شاید چون رنگ ابی رو دوست دارم و

آبانم به شدت منو یاد آبی و تنالیته ابی میندازه :)))))

پ.ن 3 : امروز یه کاری کردم مجازات لازمم :| ایـــــا مراســـم پیتزا خوروووووووون لعنتی خوشمزه خونه زنموم رو نرم خوبه ؟ :(

لــــهـــــنــــتی هاااااااااا :((



پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan