گودزیـــلای لــمـ ــیده بر ذهـن

تناقض


سند دیوانگی میخورد پشت قباله کسی که بین این همه مصیبت ! نگران سهمیه ای شدن بچه های گلستان و


شیراز است و تکرار داستان کرمانشاه !!!!!!!


:|



2_ گلستان نیستیم اما همسایشیم ! هم جوارشیم ! خبرش وقتی اومد و حالا این روزا ناراحت کنندس !


اونم با این حرفای فلسفی که مردم میزنن برای ادله این بلاهای اسمانی مثلا :|


3_ اخه کی وسط مسیر سیل جاده میسازه ؟!


4_ فیلم ترکوندن اون مسیر رو برای رد شدن سیل دیدم ! دم سپاه و هلال احمر گرم تو این موقعیت !


5_ لباست گل نشه بلا گرفته ما :| تو فقط لباست گل نشه :| تو فقط راه به راه اس ام اس بده :|


6_ اینکه ایران بخواد از دوره ی خشکسالیش دربیاد و اون بیابون شدن و این قضایا ختم به خیر شه جای


شکر داره !!! صرفا میمونه یه سری بی بی بی .... ها سر ندونم کاری های انسانی که یه نعمت خدادای رو


میکنن یه بلای اسمونی :|


7_ مرسی اه !


8_ فکر میکنم خوش ترین حالتم برمیگرده به قبل شنیدن این خبر که رفتم با دوستم دوتایی اژدر سفارش


دادیم ! ترکیدیم ولی اون ساندویچ چندمتری رو پوکوندیـــــــــم !


فکر میکنم همین !


خرافی نیستم پس میگم جوجه رو اخر پاییز میشمارن و قطعا و به امید خدا امسال سال خوبی خواهد بود !


انشاءالله !








من عجیب :|


_ "..." میشناسی ؟!


+ 0_o خودمم


_اع....اع..."..." خودتی ! همونی که دختر عموش "..." ؟!


+ اره :)


_ نشناختی منو ؟! منم...


+وای اره...


_وایییییییی....


* شماها سوژه ایـــــــــــــــــن :))))))))



( چقدر یه ادم طی دوسال میتونه تغییر کنه که نه من بشناسمش و نه اون منو )


(و نه حتی من مادرشو :)  )


( درگیریای ذهنیــــــه درگـــــیریی :)))))))




پ.ن : از این بنده خدا زیاد خوشم نمیومد ولی این چند روز قبل اینکه بفهمم اشنامه و میشناسمش به نظرم


چقدر قیافش مهربون بود و لبخند برانگـــیز ( این چه واژه ایه ؟! ) ! اما به محض اینکه فهمدیم این همونه


تمام اون حسای خوب یه لول اومد پایین :)


پ.ن2:عید اومده و من حسی ندارم :| نات حس نات تفاوت ویت قبل :))))


پ.ن3 : یه جیگری دیروز از دنیا رفت :) یه پیرزن هفتاد ساله با موهای مشکی مشکی مشکی :)))))


یه ادم فوق العاده بامحبت که باید میموند تا بازم عشق بده به همه :(


ادمای خوب میرن دنیا از قبل تاریک تر میشه :(


ادمای دیگه میترسن :(


من میترسم :(


پ.ن 3: گفت لباس عید چی میخوای بخری ؟! گفتم امسال نمیخوام هیچی بخرم حس و حالش نیس :)


چشاش چهارتا شد و گفت لاقل بیا یه چیزی بدوز بیا من برات بدوزم :|


گفتم نمیخوام اصلا حسش نیست امسال با این همه درگیری من که جاییم نمیخوام بیام برای چی یه چیزی


بگیرم...اصرار و انکار و این صحبتاااااا....گفت یه مدل انتخاب کن میخوام برات یه چیز بدوزم :|


انتخاب کردم یه مانتو رو  صرفا به خاطر استین پفیش :)))))))))) که از ارنج پفش خیلی قشنگ میشد.


کل لباسو دراورد جز همون استین پفیش :(


گفت  پارچت چون سنگین بود پفش درنیومد :)


درد و این مسائل :))))))


من که درگیرش نبودم چرا منو درگیر کردی :))))))))))))



پ.ن چندم ؟! : چقدر همه درگیر عادل شدن ؟! :| چقدر این همه حاشیه میاد و هی چیزای اصلی میره کنار.


چقدر سادگی ها اوج میگیره لای  پسته ای دونه ای 1000 :|


#مزخرفات_سیاست_گونه #


پ.ن بعدی : نمیدونم به یه دوستم که هفت ماهه باهاش حرفی نزدم(قهر نه اما حرفم نه ) پیام تبریک عید


بدم یا نه ؟! تو این دقایق این یکی از مسائلمه :))


میدونی چرا یادش افتادم چون شایسته گفت "..." بهش میگه پرنسس :))))و من با تصور اینکه کسی


بهش بگه پرنسس و اونم مثل یه چیزی نگاش کنه پاشیدم از خنده :)))))


پرنسس ؟! :| چــــــــــــقدر تغییر چــــقدر تغییر بعد هفت ماه :|


نیستم کجا میری تو ؟! این همه عوض شدن نیاز بود ؟! :|


گیجی !


پ.ن یکی مونده به اخر : اگه کسی موقع سال تحویل خواب باشه بده ؟! :))))


دلم میخواد بخوام دقیقا نیم ساعت قبلش ببینم چی میشه ! :)))))


ادم و تجربه هاش :|


دیوانگی !


پ.ن اخر : امسال سال بهتری برای همه همه همه کسایی که اتفاقی این نوشته رو خوندن باشه .


برای منم باشه :(






امشـــب نمیرم عروسی و این جای بسی شادی دارد !


فکر کنم انقدر اون روز الکی الکی صمیمی باهاش حرف زدم که دفعه بعدی داشتم حرف میزدم گفت: کجایی؟! میتونی حرف بزنی ؟!


:))))


درک کنید ! گاهی صمیمت ها لحظه ای انـــد ! لزوما روز به روز بیشتر نمیشوند ! لحظه ای اند ! آن لحظه و حس خوبش می ماند اما


خود آن صمیمیت نه :)))))) درک کـــــنـــــید :)))




****



توییت مهنا افشار بعد نگرفتن سیمرغ توی حلقوم ادم گیر میکنه :|


چی میگی شما؟! دقیقا چی میگی شما؟! جشنواره 37 ام بود و میگی تو این 40 سال !!!!!!!


نقد و عصبانیتش به جای اینکه بکوبونه سر جشنواره کوبوند سر نظام :)))) 3 سال فاصله است تو این دوتا عدد خانوم عالی مقام :/


همینه که هــــست :)


جایزه نگرفتی شاد شدم :) و فکر نمیکردم یه روز از جایزه گرفتن الناز شاکر دوست خوشحال بشم چون باعث شد تو نگیری :)))


عجـــبا :)


تو عوض نمیشی والســـلام !




***



گیان گیان گیان :))))))))) چقدر زبون کردی دوست دارم :( چقدر چقدر چقدر :))))))یه روز یاد میگیرم !



***



sleeping rain song !


اولش که گوش کردم باعث شد حالم بهم بخوره از ریتمش :/


اما حالا یه ساعته روشنه و رو تکرار... دارم باهاش درس میخونم :))))


ای ای ای !



****



رفتم یه حرکت خیلی خفن در حد پلیسی و اینا بزنم :/ رفتم جایی نمیخواستم کسی منو بشناسه (یه سری از رفقا)


ماسک زدم...زمستونم هست همه فکر میکنن خب این بنده خدا سرماخورده !


رفتم و اومدم بیرون سوار ماشین بابام شم که اومده دنبالم دیدم ایستاده دقیقا با بابای یکی ار رفیقام صحبت میکنه :/


ضایــعت الـــعارفه :/


رفتم و سلام و اینا...تند نشستم تو ماشین با اون  دختره روبه رو نشم ! ولی به هر حال منو دید چون بابامو دید ! و فهمید منم بودم !


وای وای وای پدر سوتی های تکرار نشدنی :))))))))


تو را من کشف کردم یا قبل از این نیز کشف شده بودی؟! :( ای پدر :(




****



تا حالا شده با دوسال پیشتون اونقدر فرق کرده باشین که بگین این واقعا منم ؟ :/


و تهش بگین چی شد که انقدر بد شد؟! یا چی شد که انقدر بد شدم ؟! :))))))


که جوابش میشه همون ضل سعیهم و.... :/


یس یس یس !




****



تازه فهمیدم عمه گل یه اسم دخترونه قدیمی :))))))


تازه :))))


عجیبه :)))


مازندرانی :))



****



_من که نتونستم درستت کنم شاید خدا درستت کنه


+ :)


خدایا دویو هیــر می؟! :))))))))


آی لاو دیس لایف اند e.tc





*****



حس میکنم خیلی تند تند و زیاد و بلند حرف میزنم :)))))))


لقب جدید خواهرم رو من رونمایی شد : آنه شرلی :/


منتهی با موهای مشکی :/


اینم از اون مزخرفاتی که باید عوضش کنم :/


بدم میاد یکی میگه چی گفتی ؟ و من مجبورم اون جمله رو دوباره اروم براش بگم :/


هـــــــــــــــــعی !



*****



باور نمیکنم ولی برای اولین بار دلم میخواست لپ یه بچه ای رو از بس گرد و شبیه هلو بود گاز بگیرم :))))


جدیدا خشن شدم اینو حس میکنم قشنگ :)



****



وای وای وای وای



داره شبکه سه قالیباف صحبت میکنه با اون موهای طلایی اش :)))))))))))))))


غش کردم :)))))))))))))


ما بریم تماشا :))))








رویا


لباس مدرسه تنم بود. توی حیاط یه مدرسه بزرگ که انگار همون فرزانگان خودمون بود منتهی با یه حیاط دوسه برابر شده !


شاید 16 سالگیم بود یا 17 :)


حیاط شلوغ بود و همه داشتن به هم میپیچیدن یهو یه دختر کوچولو رو دیدم که قطعا از کل بچه های اونجا ریز تر بود.


با یه مقنعه کوتاه که از روی شونه هاش هلالی میگرفت و  چروشم یه نوار ابی داشت...تند رفتم سمتش : وایسا وایسا صبرکن.


چشاشو اورد بالا تا ببینتم...چشاش رو حتی تو افتاب دیدم که قهوه ای روشن شد.تغییر رنگ لعنتیش :))


دستامو با یه حس عجیب غریب و پر از شادی وصف نشدنی گذاشتم دو طرف صورتش و خودمو بهش نزدیک تر کردم.


صورت کوچیکش بین دستام بود و من حس عجیبی داشتم با لمس صورت هفت سالگی خودم :)


دستشو محکم گرفتم.


.حس کردم باید ازش مراقبت کنم تو این همه شلوغی.


گفت :چرا اونجا رو حصار کشیدن ؟!


نگاش کردم.خودم بودم.خود خود خودم.چرا چرا هاش رو که شروع کرد و با اون نگاه مغرور ش که نگام کردم مطمئن شدم که این


بچه، هفت سالگی خودمه.


جواب چراش رو دادم.و دستاش رو محکم تر گرفتم.حس خوبی داشتم.


چرا فکر میکردم از بچگی خودم اگه ببینم خوشم نمیاد؟! عاشقش شدم.


دلم نمیخواست ولش کنم :(


من بهش زیاد مدیون بودم.به سه سالگیم.هفت سالگیم.نه سالگیم.دوازده سالگیم !


 چجوری بزارم اون نگاه پر از فخرت شرمنده شه بچه ؟! :))


من بهت مدیونم.


باید ازت مراقبت کنم.



دیگه وقتشه اون نگاهت رو دوباره ببینم :)))))




_ یه خــــواب لعنــــتـــی جذاب پر از حس خوب و بد و ترس و شادی و ...._



 

کباب و اینا...


داشتم مثل همیشه تند راه میرفتم زودتر برسم به صف تاکسی ها چشمم خورد به یه راننده تاکسی پیر گوگولـــی :| خسته !


بعد طی یه سری عواطف مثلا انسانی گفتم برم دربست بگیرم باهاش این همه معطل نمونه تا نوبتش شه پولشم زودتر بگیره :|


رفتم و گفتم و گفت بشین و رفتیم !


منم خوشحال که سوار ماشین این پیرمرد گوگولیم :|


ده متر نگذشته بود که گفت :


میدونی دخترم دیگه دربست برای ما نمیصرفه همین راست راهو باخطی میگیرم "..." دربستش میشه کلا "..." !!!!!!!


من :  :|


من : :|


من :  :|


پول دربست روی داشبرد ماشین : :)))))))


راننده :  :)


من :  :|


تفاوت 200 تومنی دربست و خطی : :|



پ.ن : از تیکه هاش خوشم نمیاد ! این بعدا بخواد مزدوج بشه از این شکاکای بد دل داغون میشه :)))))))


همه رو به زنش میــگم :) میگم ؟! نمیگم ؟! :|  آی دونت نـــو :|


پ.ن 2: وقتی دیالوگای جلف یه دختر یه سال از خودم کوچیکتر رو دیدم تو صفحه تلگرامش با طرف مقابل از خودم بدم اومد :|


واقعا چرا ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


همینا با اون و امثال اونم صحبت میکنن :)


چقدر همه و همه چی و همه و همه کس دارن خودشونو دست دوم معرفی میکنن :)))


سمساری اهای سمساری :)))))))


پ.ن 3: راننده تاکــــــــسی و خطی و دربست اگــــــــن اگــــــن :| آی هیــــــت دیس لایـــــــف :|



چرا و ....


1_چرا یه وبلاگی که به شدت برام جذاب بود الان دیگه نیست ؟! :| اون دیگه مایه نمیزاره برای متناش یا اثرات شلوغ بودن سرمه؟


2_چرا عطا داره روز به روز چاق تر میشه ؟! :)))))))) و قب قب(یا غب غب ؟! :))) )  شدید در میاره و روناش کلی خط افتاده :|و دستاش


با اینکه پسره به شدت نیازمند النگو :)))) که لای اون خط بین مچ و ساعدش گیر کنه :))))


هی اون وسط اه اه کنه منم هی بهش بخندم بگم : داری میترکی ؟! داری میترکی ؟! :)))))))))


چرا داری میترکی بچه تو اخه ؟! :)))))))))))))))))))))))))))))))


3_برادر "..." رفته خواستگاری یه دختری ! و من ته این ازدواج رو زندگی نحس " د.م" و زنش میبینم ! عین همون ! عین همون !


دختره همونقدر عقده ای ! همونقدر تو یک فضای بسته که منتظره ازدواج کنه تا شکوفا شه :| با اون ارد های اس ام اسی اش یعنی


برادر"..." نفهمید این از الان این میزان خواسته های نابهجا داره بعدا میشه قضیه زن همون بدبخت بالایی ؟! :|


خب تبریک میگم بدبخت شدی برادر !


از همین الان شرط میبندم نگی نگفتم !


4_ چرا این سه تا چیز زیاد شده ؟! دقت کردین ؟!


مرگ و میر ، ازدواج ، بچـــه !!!!!!


یعنی هر سه تاشم باهم زیاد شده ! چقدر امسال مردن ! چقدر عروسی ! چقدر بچه ! :| نا متعادله همه چی :)


5_ عجیبه که بعد چند وقت برای اولین بار صدای خنده ی یکی رو بشنوی ؟! :|  لبخندشو دیده باشی اما خندشو نه !


بعدم داره میخنده ساکت شی گوش بدی ! بعد به این راز پی ببری اهاننننن تو زشت میخندی که تا حالا پیش من نمیخندیدی :)))))


هاهاهاهاها :)))) زشتوک :))


5_کسی این فیلم زندگی نامه  رام و راجا ریاضی دان هندی رو دیده ؟! آیا ؟!


6_خیلی مسخرست که قبل هر بار کوتاه کردن موهام ازش عکس میگیرم ؟! :|||||||||| آی دونت نو :| شاید چند هفته بعد که بخوام


برم و بزنمش عکس نگیرم و تموم کنم این لوس بازیا رو :))))


تهشم بیام خونه به کیم بگم موهامو زدم بهم میاد ؟! مگه بد شدم نگام نمیکنی دلت میاد ؟!!!!:))))))))))))


(اشاره به اون اهنگ با محتوای مزخرف قدیمی :))  )


7_چقدر و چقدر ماست خیار دوست دارم :))))))))))))))))))))))))


8_ چقدر و چقدر دلم میخواد تا اخر بهمن بالایی لطفی کنه و بشه چیزی که میخوام :)))))))


9_ "میر" وقتی مشت نشون میده میخوام خفش کنم :))))))) خب چراا ؟! چون از من بزرگتره و ادب حکم میکنه مشت نشون ندم


ولی چه معنی داره اون مشت نشون بده :| حتی شوخیشم دوست ندارم والسلام !


10_ یه بلاگری هست داره گند تعریف کردن از خودش و آی ایها الناس من قدیسه دو عالمم و اینا در میاره !


نمیدونم چرا هیچوقت نمیتونم این میزان از جار زدن ها رو که با یه تعریف های مشخصی هم بولد شده باور کنم !


بیشتر یه خودم میخندم که این وبلاگا رو دنبال میکنم .


مرسی اه و ایــــنا !



پ.ن : به قول ایمان سرور پور رفیق از خدا برات میخوام خیر و برکت و حال خوب بباره  :))))))


کنترل _نپــاس !


گفت : ما اساسا ادم های خوبی هستیم اما اگه خودمونو رها کنیم : خراب می شیم !



****


امام علی : خودت را به کارهای خوب و کسب فضایل وادار کن  والا به طور طبیعی دچار رذائل می شوی !


***


گفت : اگه قدرت کنترل ذهن داشته باشی ، به چیزای بی ارزش توجهی نمی کنی !


***


دین : علایقت رو تغییر بده و اونا رو مدیریت کن !


غرب : صرفا دنبال تامین علایقت باش ( هرچند سطحی و دم و دستی و ... )



تــــــــــــــــوجــــــــــــــــــــــــه:


کسی که علایقش رو تغییر بده : : : : : روحش قوی میشه !



***


و گفت : به انسان برخلاف حیوان قدرت تغییر علایق داده شده ! که دو شاخست :

1_ عمل و رفتار

2_کنترل ذهن



****




نتـــــیـــــــــــــــــجه خلاصه طور :


اصلا چرا باید یه عامل بیرونی بدون اجازه تو توجهت رو جلب کنــه ؟!



:)




لســـن وان : کارای سخت رو هی عقب ننداز ! هی پاس نده کاراتو به فردا و ساعت و دقیقه بعد !!!!

کارای سخت رو اول انجام بده !

تـیچ : سختا اول که بره خیالت راحت تره ! از هیچی عقب نمیفتی ! میرسی ! و تو یه ادم پاس کاری کنی که میترسه گل بزنه

نیستی !

جــــاست نــــــَو :)))) عقب ننداختن و پاس ندادن کارا به دقایق بعد و کارای سختو به تعویق انداختن !!!!

تصمیم چیزی که گرفته شد وقت انجامش همون لحظست ! همون روز ! نه برای فرار ریختن پـــلن ذهنی من باب مثلا دقیق تر بودن :|

دونــــت گول :|

براووووو :| :)

پرکــــتـــــیــــس :))))))



فوکوس فوکوس فوکوس !


18_25 : : : چـــک


ترای ترای ترای :d




پ.ن : دیوانه و مجنون اگر دیدی مرا دمی بنشین و بخند :) با تامل :))))))))))


پ.ن2: میر میر میر :| آی هیت یو ؟! :| آی دونت نــــــَو :))))




سوتی رگباری


مفتضح تر از اینکه برای یه جنس مذکر ته جملت اشتباهی یه استیکر لب غنچه ای به معنی بوس بفرستی ؟!


:|


و مفتضح تر از اینکه تا پیام نداد "استیکره چی میگه " نفهمی این استیکره یعنی بوس :|


و بعدم یه ربع به سوتی مزخرفت فکر کنی و بگی خب چی بگم :|


و تهش بگی اشتباه فرستادم :|


بدون ویرایش :|


مرسی اه :|



پ.ن :دیگه دستم رو میسوزنم اما استیکر نمیفرستم حتی اون پوکر فیس رو :| یه مشت منظور گیر پر حاشیه دورم جمع شدن :|



پ.ن : آی هـــیـــت دیس کانکشــن :| بات ای ... بات ای...  :| و  درد :)


پ.ن3: زنگ که میزنه اولین جملم اینه : بزن سر دهنش :)))) بعدم موهاشو بکش :))) دیوننش کردم رسما :/


پ.ن4: فیلم غم انگیز بده ! نبینم نبینم !


پ.ن5 : دلم برای هیچکدوم از دوستام تنگ نشده ! شاید برای همینه باخودم بلند بلند حرف زدنام بیشتر و شدید تر شده :|


پ.ن6 : از اینکه به زور به یه بچه ی زشت محبت کنم بدم میاد ! :|


پ.ن 7 : و بدم میاد پ.ن ها از متن بیشتر میشه :|


پ.ن8 : نسیم چه خبر ؟! :)))))))))))))))))))


پ.ن9 : ماکارونی به به :)


پ.ن10 : چرا بعضی ادمای ماه و درجه یک با تو از نظر سنی نزدیک یه دهه فاصله دارن ؟! شانس گند و اینا ؟! یا هرچی میگذره این درجه یکا


تو دهه هفتاد و هشتاد و... کم تر میشه ؟! :|


پ.ن 11 : والسلام !!!!!!!






پالس

 

چشم هایم موقع باز شدن هشدار شروع یک روز بدون امید را می دهند !

 

از اثرات نوسانی بودن احوالاتم بود و من دوباره میخوابیدم و دیرتر با شروعش مواجه میشدم، انگار بهتر بود !

 

فرار !

 

اما اجبار های ریز و درشت مرا بلند می کند. کسلم. امروز همه چیز مزخرف است و من باید نقش یک ادم درجه یک را بازی کنم.

 

همه این انتظار را دارند اما من نمیخواهم !

 

مبارزه نمیکنم که بازی اش کنم ! نقش اول نمایشنامه امروز را می گویم !

 

میگذارم کس دیگری جای دیگری ان را بازی کند. به همین راحتی ! بدون هیچ حس رقابت و طمعی که بخواهد به جوش و خروش

 

بیاید. در اوج جوانی رقابت را میبوسم و نه روی سرم بلکه زیر پاهایم قدمگاهش میکنم !

 

مزخرف های هرچند یکبارم !

 

پالس منفی پالس منفی پالس منفی !

 

فکر های بیخودی که الان اصلا نباید توی سرم باشند اما هستند و مرا دوباره به دنیای خیالات می برند.

 

از تغییراتی که دلم میخواهد توی خودم ایجاد کنم و نوعی جبر از شکل عادت مانعم میشود توی سرم چرخ میخورد.

 

بهش فکر میکنم...حرص میخورم...روی تخت مادرم دراز میکشم و به موهایش نگاه می کنم .لبانم را برمیگردانم و اه بلندی می گویم.

 

موهای خودم را از یه طرف محکم میکشم تا از گیره جداشوند. روی صورتم که پخش میشوند انگار ولوله ام میخوابد.

 

خواهرم حرف میزند و من بد برخورد می کنم. او میخندد مثل اوقات دیگر و درشت تر بارم میکند !

 

توی اینه به خودم با غم نگاه میکنم و از ریزترین جزییاتم ایراد میگیرم.صورتم را میکشم بالا و پایین !حس میکنم صورتم باید بزرگتر

 

و کشیده تر بود.و یا شاید موهایم فر ! موهای فر قشنگ تر بودند :( من موهای فر میخواستم ان وقت صبح !

 

قهوه میخورم...تلخ !

 

به عکس رهبر نگاه میکنم ! تلخ ! به لبخندش نگاه میکنم و تلخ لبخند میزنم ! تلخ !

 

عکس او را کجای دلم باید میگذاشتم ! هیچ جا! جای همیشگی اش روی میز مطالعه ام ! افکار مالیخویایی اه اه اه !

 

جواب نامه ام را نداده بود . نمیدانم اصلا شک دارم به دستش رسیده باشد ان پنج صفحه پر اچار !!! اما هدیه ای که فرستاد یعنی

 

خوانده بود ! کاش به جای هدیه نامه ای با دست خط خودش برایم مینوشت :( متوقع شده بودم ! بله متوقع ! همین امروز به اندازه

 

تمام عمرم متوقع شده بودم !

 

وبلاگ کسی را میخوانم ! گندش را بزنند ! یعنی گندش را بزنند !!!

 

همان افکار مشوش توی ذهنم را به تقریر دراورده بود ! همان ها را و بازهم مرا سرگردان تر کرد . پالس فرستاد خودت را درست کن

 

تغییر توی فلان و فلان و فلان !!!!!

 

الان وقت خانه تکانی است دخترک دیوانه ؟!

 

الان وقت شک و تردید های درونی است ؟! الان ؟! همین الان ؟!

 

و ای بلاگر الان وقت نوشتن همچین پستی بود ؟! :(

 

نامرد !

 

و همین !

 

نامرد !

 

 

****

 

و صبح و شب !

 

و فکر روزی پر از بی انگیزگی !

 

و تحقق روزی پر از بی انگیزگی !

 

نجنگیدم ! جنگیدی ! جنگید !

 

مزخرف الدوالــــه !

 

 

****

 

نبینم حوالی خانه مان پیدایت شود !

 

نبینم ! نبیـــــنم !

 

تابستان !

 

والسلام !

 

***

 

و جواب "میر" را چه بدهم ؟!

 

با ان لحن "..." ! :(

 

او که همیشه در حال انتقاد است !

 

میجنگیدم یا نمیجنگیدم بازهم یه بدی از تویش درمیاورد !

 

ریز بین لعنتی !

 

:| خودت را اصلاح کن !

 

قتل های زنجیره ای ام در راهند !

 

تو سردسته ی همه شان هستی !

 

بفهم !

 

و خودت را اصلاح کن !

 

 

 

# تلخوک #

 

# فراروک#

 

#روز بدوک #

 

# میر میر میر میر :| #

 

 

 

پ.ن : رد دادن  را صرف کنــــــید ! اغاز و پایان همــــه منم !

 

 

پ.ن 2: اینو ببینید کیف کنید ! کیف کنم ! این یه دستوره :) چقدر عشقه این بشر چقدر :) چقدر :) چقدر :) چقدر :)

 

نوستالـــژی  نه زیادی قدیمی :)))))))

 

 

 

 

 

 


مدت زمان: 4 دقیقه 19 ثانیه

 

 

 

 

 

 

 

 

ای الگو.


دیس پلو رو دادم دستش که بزاره سر سفره گفت:
شما چرا زحمت کشیدین من خودم میاوردم
من گفتم : مرسی !
سوتی بدبخت داغون حراف اه اه اه :/
به جای خواهش میکنممه :/
سوتــــیر :/

پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan